زیارت
دور از حریمتان به غم ام مبتلا ولی ..... ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی است و همه چیز دیگر، و از آن جمله عدل و قسط اجتماعی مقدمه این است، و یا هدف اصلی بر پا شدن‏ عدل و قسط است، شناختن خدا و پرستش او مقدمه و وسیله ای است برای‏ تحقق این ایده اجتماعی؟ و اگر بخواهیم با زبانی که در گذشته سخن گفتیم‏ مطرح کنیم، باید این طور مطرح کنیم: آیا هدف اصلی ، توحید نظری و توحید عملی فردی است یا هدف اصلی، توحید عملی اجتماعی است؟ در اینجا چند گونه می‏توان نظر داد:

 

 

هدف اصلی از مبعوث شدن پیامبران و به اصطلاح‏ منظور نهایی از ارسال رسل و انزال کتب چیست؟ آخرین سخن پیامبران کدام‏ است؟

ممکن است گفته شود هدف اصلی، هدایت مردم، سعادت مردم، نجات‏ مردم، خیر و صلاح و فلاح مردم است. شک نیست که پیامبران برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت و نجات مردم و خیر و صلاح و فلاح مردم مبعوث شده اند؛ سخن در این نیست؛ سخن در این است که این راه راست به چه مقصود نهایی منتهی می‏شود؟ سعادت مردم از نظر این مکتب در چیست؟ در این مکتب چه نوع اسارتها برای بشر تشخیص داده شده که می‏خواهد مردم را از آن گرفتاریها نجات دهد؟ این مکتب ، خیر و صلاح و فلاح نهایی را در چه چیز می‏داند؟

در قرآن کریم ضمن اینکه به همه این معانی اشاره یا تصریح شده، دو معنی‏ و دو مفهوم مشخص ذکر شده که می‏رساند هدف اصلی، این دو امر است، یعنی‏ همه تعلیمات پیامبران مقدمه ای است برای این دو امر آن دو امر عبارت‏ است از: شناختن خدا و نزدیک شدن به او، و دیگر برقراری عدل و قسط در جامعه بشری.

قرآن کریم از طرفی می‏گوید :

«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا * وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا»

ای پیامبر! ما ترا گواه (گواه امت) و نوید دهنده و اعلام خطر کننده‏ و دعوت کننده به سوی خدا به اذن و رخصت خود او، و چراغی نورده‏ فرستادیم[1].

در میان همه جنبه هایی که در این آیه آمده است، پیداست که «دعوت‏ به سوی خدا» تنها چیزی است که می‏تواند هدف اصلی به شمار آید.

از طرف دیگر درباره همه پیغمبران می‏گوید:

«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»

ما پیامبران خویش را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و معیار فرود آوردیم تا مردم عدل و قسط را به پا دارند[2].

این آیه صریحا به پاداشتن عدل و قسط را هدف رسالت و بعثت پیامبران‏ معرفی کرده است.

دعوت به خدا و شناختن او و نزدیک شدن به او یعنی دعوت به توحید نظری و توحید عملی فردی، اما اقامه عدل و قسط در جامعه یعنی‏ برقرار ساختن توحید عملی اجتماعی اکنون پرسش به این صورت مطرح است :

آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی است و همه چیز دیگر، و از آن جمله عدل و قسط اجتماعی مقدمه این است، و یا هدف اصلی بر پا شدن‏ عدل و قسط است، شناختن خدا و پرستش او مقدمه و وسیله ای است برای‏ تحقق این ایده اجتماعی؟ و اگر بخواهیم با زبانی که در گذشته سخن گفتیم‏ مطرح کنیم، باید این طور مطرح کنیم: آیا هدف اصلی ، توحید نظری و توحید عملی فردی است یا هدف اصلی، توحید عملی اجتماعی است؟ در اینجا چند گونه می‏توان نظر داد:

 

 1- پیامبران از نظر هدف ثنوی بوده اند؛ یعنی دو مقصد مستقل داشته‏ اند: یکی از این دو مقصد به زندگی اخروی و سعادت اخروی بشر مربوط است‏ (توحید نظری و توحید عملی فردی)، و دیگری به سعادت دنیوی او (توحید اجتماعی) پیامبران از آن نظر که در اندیشه سعادت دنیوی بشر بوده اند، به توحید اجتماعی پرداخته اند و از آن جهت که می‏خواسته اند سعادت اخروی‏ بشر را تامین کنند، به توحید نظری و توحید عملی فردی که صرفا روحی و ذهنی است پرداخته‏اند.

 

 2-  هدف اصلی، توحید اجتماعی است؛ توحید نظری و توحید عملی فردی‏ مقدمه لازمِ توحید اجتماعی است. توحید نظری مربوط به شناخت خداوند است‏ برای انسان فی حد ذاته هیچ ضرورتی نیست که خدا را بشناسد یا نشناسد، تنها عامل محرک روح او خدا باشد یا هزاران چیز دیگر - همچنانکه به طریق‏ اولی برای خداوند فرق نمی‏کند که انسان او را بشناسد یا نشناسد، بپرستد یا نپرستد - ولی نظر به اینکه کمال انسان در «ما» شدن و توحید اجتماعی‏ است، و این امر بدون توحید نظری و توحید عملی فردی میسر نیست، خداوند معرفت خود و پرستش خود را فرض کرده است تا توحید اجتماعی محقق گردد.

 

 3- هدف اصلی، شناختن خدا و نزدیک شدن و رسیدن به اوست، توحید اجتماعی مقدمه و وسیله وصول به این هدف عالی است؛ زیرا - همچنانکه قبلا گفته شد - در جهان بینی توحیدی، جهان ماهیت «از اویی» و «به سوی‏ اویی» دارد، از این رو کمال انسان در رفتن به سوی او و نزدیک شدن به‏ اوست انسان از یک امتیاز خاص بهره مند است و آن اینکه به حکم «نفخت فیه من روحی»[3]  واقعیتش واقعیت خدایی است. فطرت بشر، فطرت خداجویانه است؛ از این رو سعادتش، کمالش، نجاتش، خیر و صلاح‏ و فلاحش در معرفت خدا و پرستش و پیمودن بساط قرب اوست؛ ولی نظر به‏ اینکه انسان بالطبع اجتماعی است و اگر انسان را از جامعه جدا کنیم، دیگر انسان نیست، و اگر بر جامعه نظامات متعادل اجتماعی حکمفرما نباشد حرکت خداجویانه انسان امکان پذیر نیست، پیامبران به اقامه عدل و قسط و نفی ظلم و تبعیض پرداخته اند؛ علیهذا ارزشهای اجتماعی از قبیل عدل، آزادی، مساوات، دموکراسی و همچنین اخلاق اجتماعی از قبیل جود، عفو، محبت و احسان ارزش ذاتی ندارند و بالذات کمالی برای بشر محسوب‏ نمی‏شوند؛ همه ارزششان، ارزش مقدمی و وسیله ای است که با قطع نظر از ذی‏ المقدمه، بود و نبود آنها علی‏السویه است. اینها شرایط وصول به‏ کمال اند نه خود کمال، مقدمات فلاح و رستگاری اند، نه خود فلاح و رستگاری، وسایل نجات اند نه خود نجات.

 

 4- نظریه چهارم این است که همچنانکه در نظریه سوم آمده است، غایت‏ انسان و کمال انسان، بلکه غایت و کمال واقعی هر موجودی، در حرکت به‏ سوی خدا خلاصه می‏شود و بس. ادعای اینکه پیامبران از نظر هدف، «ثنوی» بوده‏ اند، شرک لایغفر است؛ همچنانکه ادعای اینکه هدف نهایی پیامبران فلاح‏ دنیوی است و فلاح دنیوی جز برخورداری از مواهب طبیعت، و زندگی در سایه‏ عدل و آزادی و برابری و برادری نیست، ماده پرستی است. ولی برخلاف نظریه‏ سوم، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی با اینکه مقدمه و وسیله وصول به ارزش اصیل‏ و یگانه انسان؛ یعنی خداشناسی و خداپرستی است، فاقد ارزش ذاتی نیستند.

توضیح اینکه رابطه مقدمه و ذی المقدمه دو گونه است :

در یک گونه تنها ارزش مقدمه این است که به ذی المقدمه می‏رساند، پس‏ از رسیدن به ذی المقدمه، وجود و عدمش علی‏السویه است مثلا انسان می‏خواهد از نهر آبی بگذرد، سنگ بزرگی را در وسط نهر وسیله پریدن قرار می‏دهد. بدیهی است که پس از عبور از نهر، وجود و عدم آن سنگ برای انسان‏ علی‏السویه است. همچنین است نردبان برای عبور به پشت بام و کارنامه کلاس‏ برای نامنویسی در کلاس بالاتر.

گونه دیگر این است که مقدمه در عین اینکه وسیله عبور به ذی المقدمه‏ است و در عین اینکه ارزش اصیل و یگانه از آن ذی المقدمه است، پس از وصول به ذی المقدمه وجود و عدمش علی‏السویه نیست، پس از وصول به ذی‏ المقدمه، وجودش همان طور ضروری است که قبل از وصول. مثلا معلومات کلاسهای اول و دوم مقدمه است‏ برای معلومات کلاسهای بالاتر؛ اما چنین نیست که با رسیدن به کلاسهای بالاتر نیازی به آن معلومات نباشد. اگر فرضا همه آنها فراموش شود و کان لم‏ یکن گردد، زیانی به جایی نرسد و دانش آموز بتواند کلاس بالاتر را ادامه‏ دهد؛ بلکه تنها با داشتن آن معلومات و از دست ندادن آنهاست که می‏توان‏ کلاس بالاتر را ادامه داد.

سرّ مطلب این است که گاهی مقدمه مرتبه ضعیفی از ذی المقدمه است و گاهی نیست. نردبان از مراتب و درجات پشت بام نیست؛ همچنانکه سنگ‏ وسط نهر از مراتب و درجات بودن در آن طرف نهر نیست؛ ولی معلومات‏ کلاسهای پایین و معلومات کلاسهای بالا مراتب و درجات یک حقیقت اند.  ارزشهای اخلاقی و اجتماعی نسبت به معرفت حق و پرستش حق، از نوع دوم‏ است. چنین نیست که اگر انسان به معرفت کامل حق و پرستش حق رسید، وجود و عدم راستی، درستی، عدل، کرم، احسان، خیرخواهی، جود و عفو، علی‏ السویه است؛ زیرا اخلاق عالی انسانی نوعی خداگونه بودن است (تَخَلّقوا بِاخلاقِ الله) و در حقیقت، درجه و مرتبه ای از خداشناسی و خداپرستی است‏ و لو به صورت ناآگاهانه؛ یعنی علاقه انسان به این ارزشها ناشی از علاقه‏ فطری به متصف شدن به صفات خدایی است، هر چند خود انسان توجه به ریشه فطری آنها نداشته باشد و احیانا در شعور آگاه خود منکر آن باشد. از این‏ رو است که معارف اسلامی می‏گوید دارندگان اخلاق فاضله از قبیل عدالت ، احسان‏ ، جود و غیره هر چند مشرک باشند، اعمالشان در جهان دیگر بی اثر نیست.‏ این گونه افراد اگر کفر و شرکشان از روی عناد نباشد، به نوعی در جهان دیگر ماجورند در حقیقت این‏ گونه اشخاص بدون آنکه خودآگاه باشند ، به درجه ای از خداپرستی رسیده اند[4].

 

این گفتار تحت عنوان « هدف نبوت‌ها و بعثت‌ها » در کتاب «وحی و نبوت» (مقدمه‏ای بر جهان بینی اسلامی) آمده است.

  [1]. سوره احزاب، آیه 45 و 46

 [2]. سوره حدید، آیه 25

 [3].  سوره حجر، آیه29؛ «و در او از روح ( حقیقت متعالی و برتر ) خود دمیدم».

 [4].  رجوع شود به بخش آخر کتاب عدل الهی از مؤلف.

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 19:41 :: توسط : عبدالحمید امینیان

برای آن دسته از انسانها که «هدف زندگی» را در لابلای حیات مادی و زودگذر همین دنیا جستجو می‏کنند و لذت بردن، تجمل پرستی، فزون‏طلبی در اموال، هوسرانی و بدست آوردن قدرت را هدف نهایی زندگی می‏پندارند. قرآن کریم در آیه 20 سوره حدید چنین هشدار می‏دهد:

«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَیثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ یهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یكُونُ حُطَامًا وَفِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» ؛ بدانید که زندگی این جهانی بازیچه است و بیهودگی و آرایش و فخر فروشی ، وافزون جویی در اموال و اولاد همانند بارانی به وقت است که روییدنی هایش کافران را به شگفت افکند سپس پژمرده می شود و بینی که زرد گشته است و خاک شده است و در آخرت نصیب گروهی عذاب سخت است و نصیب گروهی آمرزش خدا و خشنودی او و زندگی دنیا جز متاعی فریبنده نیست

به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمی»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهای پنجگانه عمر آدمی را تشکیل می‏دهند.

نخست «دوران کودکی» است که زندگی در هاله‏ای از غفلت و بی‏خبری و لعب و بازی فرو می‏رود. سپس مرحله «نوجوانی» فرا می‏رسد، و سرگرمی جای بازی را می‏گیرد، و در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدی دور دارد.

قرآن

مرحله سوم مرحله «جوانی» و شور و عشق و تجمل‏پرستی است از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا می‏رسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده می‏شود. و سرانجام به مرحله پنجم می‏رسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت می‏افتد.

سپس، قرآن با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگی را در برابر دیدگان انسان‏ها مجسم ساخته، می‏فرماید: «همانند بارانی است که از آسمان نازل می‏شود، و چنان زمین را زنده می‏کنند که گیاهانش، زارعان را در شگفتی فرو می‏برد، سپس خشک می‏گردد، به گونه‏ای که آن را زردرنگ می‏بینی، سپس درهم شکسته و خرد و تبدیل به کاه می‏شود. اینگونه است زندگی ناپایدار دنیا» که شایسته نیست با چنین اوصافی هدف اعلای زندگی انسان قرار گیرد، بلکه باید به عنوان مزرعه جهان باقی و مکان آماده شدن برای ورود به حیات حقیقی و ابدی مورد استفاده قرار گیرد. 7

البته سؤالی مطرح می‏شود که اگر حیات دنیا هدف نیست چرا خداوند آن را آفریده است؟ در پاسخ باید گفت: خالق حکیم حیات، دنیا را از آن جهت آفریده است که وسیله رسیدن به هدف متعالی انسان و دست‏یابی به حیات حقیقی و ابدی در جوار رحمت حق باشد نه اینکه این حیات ناپایدار خود هدف زندگی قرار گیرد.

«ما اگر بخواهیم خود حیات دنیا را هدف قرار دهیم، در منطق قرآن، با اختیار خود، خویشتن را عاشق خلأ محض کرده‏ایم و اما اگر در این حیات غوطه‏ور نشویم و آن را به عنوان شایسته‏ترین گذرگاه برای حیات واقعی « وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ كَانُوا یَعْلَمُونَ » تلقی کنیم، در عالی‏ترین هدف که برای یک «من انسانی» قابل تصور است گام خواهیم گذاشت».8

قرآن هدف از زندگی ابتدایی دنیا را دستیابی و رسیدن به حیات طیبه می‏داند که همان زندگی حقیقی و جاوید است و برای رسیدن به آن دو چیز را شرط قرار می‏دهد: یکی ایمان و دیگری عمل صالح. در سوره نحل آیه 97 می‏فرماید:

«من عمل صالحاً من ذکرا و انثی و هو مومن فلنحیینة حیاةً طیبة ولنجزینهم احدهم باحسن ما کانوا یعملون هر کس از مرد و زن عمل شایسته کنند و موءمن باشد. او را زندگی نیکو دهیم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل می‏کرده‏اند می‏دهیم».

خداوند این آثار را بر حیاتی مترتب کرده که آن را مختص به مردم با ایمان و دارای عمل صالح دانسته، حیاتی که حقیقی و واقعی و جدید است، که خدا آن را به کسانی که سزاوارند افاضه می‏فرماید13» البته در آیات قرآن، اهداف متعددی برای آفرینش انسان مطرح شده است که می‏توان آنها را به سه دسته تقسیم کرد: 9

اغلب گمان می‏کنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهای خشک است که بر اثر عادت انجام می‏شود یا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب می‏آورند اما باید توجه داشت که عبادت مفهوم بسیار گسترده‏ای دارد و برای آن یک معیار کلی بیان شده است که، «آنچه برای خدا انجام می‏گیرد عبادت است»؛ و لذا «عبودیت، اطاعت بی‏قید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینه‏هاست،

1 - هدف مقدماتی (کوتاه مدت):

قرآن

مقصود از آن، فراهم شدن زمینه‏های مادی و اجتماعی و تحقق شناخت های لازم برای انتخاب آزادانه راه و رسم زندگی برای انسان و استمرار حیات است. از جمله این اهداف می‏توان به آبادانی زمین و دستیابی به توسعه مادی و اقتصادی اشاره کرد. چنان که در سوره هود آیه 60 می‏فرماید:

« وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ؛ برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم صالح گفت: ای مردم! خدا را عبادت کنید که معبودی غیر از او ندارید. او شما را از زمین آفرید و آبادی آن را از شما خواسته است».

این که خداوند انسان را به آبادکردن زمین وا می‏دارد و عمران آن را از او می‏خواهد، به این معنا نیست که هدف نهائی همین باشد، بلکه بهره‏وری از زمین برای بقای انسان و استمرار حیات مادی، لازم و ضروری است و ادامه زندگی نیز مقدمه رسیدن به هدف والاتری است که انسان و استمرار حیات به تدریج باید به سوی آن هدف در حرکت باشد و سرانجام به آن برسد.

 

2 - هدف میانی (متوسط):

بدون هدف های میان مدتی که در قرآن برای زندگی انسان بیان شده است رسیدن به هدف نهایی ممکن نخواهد بود. دو نمونه از این اهداف را «آزمایش بندگان» و «عبادت خدا» می‏توان نام برد.

الف - آزمایش:

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.... خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدام یک نیکوکار می‏شوید. (ملک/2)».

منظور از آزمایش خداوند نوعی پرورش است، به این معنی که انسانها را به میدان عمل می‏کشد تا ورزیده و آزموده و پاک و پاکیزه شوند ولایق قرب خدا گردند. 10

 

ب - عبادت

در آیه 56 سوره ذاریات یکی دیگر از هدفهای میانی را

عبادت ذکر می‏کند و می‏فرماید:

« وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ » جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا عبادت کنند ( و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند)

اغلب گمان می‏کنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهای خشک است که بر اثر عادت انجام می‏شود یا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب می‏آورند اما باید توجه داشت که عبادت مفهوم بسیار گسترده‏ای دارد و برای آن یک معیار کلی بیان شده است که، «آنچه برای خدا انجام می‏گیرد عبادت است»؛ و لذا «عبودیت، اطاعت بی‏قید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینه‏هاست، و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام برندارد، و هرچه غیر او است فراموش کند حتی خویشتن را».11

نکته ای که در اینجا باید دقت کرد این است که این اهداف در واقع خود وسیله رسیئن به هذف غایی و نهایی انسان است و نباید خود عبادت را هدف قرار داد کما اینکه عده ای به اشتباه این گمان میکنند همین که اعمال عبادی خود را انجام دهند کافی است و دیگر تمام شد ، خیر باید با عبادت روح را پرورش داد تا به کمال برسد .

 

3 - تقرب به خدا، هدف نهائی

قرآن کریم

مقصود از هدف نهایی چیزی است که بقیه کارها برای رسیدن به آن انجام می‏گیرد. از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالی‏تر از آن وجود ندارد؛ زیرا تقرب به خداوند رسیدن همه کمالات، زیبایی‏ها، لذت‏ها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است و اینکه قرآن، عبادت را به عنوان هدف خلقت بیان می‏کند از آن جهت است که عبادت - طبق مفهومی که بیان کردیم - رابطه انسان را با خدا محکم ساخته، زندگی او را خدا محور می‏سازد و چنین زندگی موجب تقرب انسان به خدا می‏شود.

قرآن اسباب تقرب و نزدیک شدن را زیادی ثروت و کثرت فرزندان نمی‏داند بلکه آنچه به عنوان اسباب تقرب و شرایط نزدیکی به خدا بیان می‏کند دو چیز است: ایمان و عمل صالح.

در آیه 37 سوره سبأ این مطلب چنین بیان می‏شود:

« وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِی تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًااموال و اولادتان شما را به ما نزدیک نمی‏کند مگر آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند».

ایمان به خدا و عمل صالح، زندگی انسان را خدا محور می‏کند و آن زندگی که محور اصلی آن خدا باشد، سراسر عبادت است و عبادت موجب کمال و تقرب به خداوند می‏باشد، همان گونه که قرآن در این آیه ایمان و عمل صالح را اسباب تقرب به خدا معرفی می‏کند. در آیه 97 سوره نحل این دو چیز را زمینه رسیدن به حیات طیبه می‏داند و نیز در سوره عصر، این دو را مایه نجات انسان از خسران عظیم بیان می‏دارد. می‏شود چنین نتیجه گرفت که نجات انسان از خسران عظیم و رسیدن به حیات طیبه و تقرب به خداوند، هر سه، ثمره و نتیجه ایمان به خدا و عمل صالح می‏باشد که لازم است سرلوحه زندگی انسان قرار گیرد.

پس بهتر است ما در روند زندگی خود یک تجدید نظری داشته باشیم  و ببینیم در حال حاظر کدام دسته از اهدافی را که قرآن برای ما ترسیم کرد دنبال میکنیم و چشم انداز ما برای رسیدن به کمال چگونه است ؟

 

فرآوری: محمدی_گروه دین و اندیشه تبیان

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 19:37 :: توسط : عبدالحمید امینیان




در نگاه علامه، هدف حیات برای انسان نمی‌تواند ماورای طبیعی نباشد؛ چون: «انسان هر ایده‌آلی را که به عنوان هدف منظور بدارد، پس از وصول به آن هدف و بلکه با تجسیم واقعی آن، خود را بزرگ‌تر از آن می‌بیند و هدف به دست آمده را مانند جزء کوچکی از خویش می‌پندارد. جلال‌الدین می‌گوید: تنگ است بر او هر هفت فلک/ چون می‌رود او در پیرهنم؟... این جریان مداوم، اساسی‌ترین عنصر «من» آدمی‌ است. مثلاً کسی که وصف زیبایی مناظر طبیعی رامسر را شنیده است، تماشای آن را مطلوب و کمال نسبی من خویش تلقی می‌کند، ولی هنگامی‌که مناظر مزبور را چند بار تماشا کرد بتدریج مطلوبیت خود را از دست می‌دهد. نه این‌که مناظر مزبور نابود شده است، بلکه صورت آن مانند جزء غیر مورد توجه من گشته و جالب بودنش را از دست داده است و دینامیک کمال‌جویی من به اضافه آن نمود ضمیمه شده به من، به جریان خود برای وصول به ایده‌آل‌های دیگر ادامه می‌دهد. پس بود دل جوهر و عالم عرض/ سایه دل کی بود دل را غرض... این است مقدمه هدف حیات در مکتب ادیان و هدف‌های دیگری که برای حیات گفته شده‌اند، اگر جنبه مثبت داشته باشند، در مقدمات هدف ادیان تضمین شده اند.»

و اما هدف واقعی حیات: «هدف حیات طبیعی در مکتب دین آماده شدن برای ورود به حیات حقیقی ابدی است که از همین زندگانی شروع می‌شود. اما موضوع بهشت که بعضی‌ها گمان می‌کنند به عنوان هدف حیات در ادیان مطرح شده است، مقصود باغی وسیع با چند درخت سیب و انار و جویبار نیست، بلکه چنانچه در تفسیر مثنوی توضیح داده‌ایم، بهشت انعکاسی ازموجودیتی است که انسان در این زندگانی تحصیل کرده است. از محقرترین لذایذ گرفته تا لقاءالله و رضوان الله و ایام الله و غوطه‌ور شدن در ابدیت جلال و جمال الهی همه و همه درجات مختلف بهشت‌اند و باید در نظر گرفت که موضوع بهشت و جهنم در مسیر تکامل از انگیزگی پرستش الهی برکنار می‌شود و خود پرستش که عبارت است از جذب شدن به شعاع جاذبه الهی، هدف قرار می‌گیرد، چنان‌که علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام فرمود: من تو را نه به طمع بهشت می‌پرستم و نه به جهت ترس از آتش دوزخ، بلکه تو را شایسته معبودیت می‌بینم و می‌پرستم.»

و بالاخره با معرفی عبادت به عنوان هدف اصلی حیات و استناد به آیه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» (من جن و انس را نیافریدم مگر برای این‌که مرا عبادت کنند)، استاد علامه چنانچه سخن را با صراحت در انتقاد از پوچی آغاز کرد حالا بی‌پرده در رد ظاهربینی چنین می‌گوید: «مردم معمولی اغلب گمان می‌کنند مقصود از عبادت همان حرکات و ورد و ذکرهای خشک و حرفه‌ای است و می‌پندارند این‌گونه عبادت‌هاست که انگیزه آفرینش انسان بوده است. روی همین تفسیر احمقانه، بهانه به دست متفکرنماها داده‌اند که بگویند چه هدف ناچیز و کودکانه‌ای است که میلیاردها عوامل طبیعی و انسانی دست به دست هم بدهند و انسانی به وجود بیاید و آن انسان‌ها در میان میلیون‌ها عوامل مضر و سودمند و با شادی‌های محدود و ناراحتی‌ها و بدبختی‌های نامحدود زندگی کنند و هدف این زندگی هم چند بار خم و راست شدن و ذکرها و وردهای خشک و عادی و بی اثر باشد؟.»!


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 19:27 :: توسط : عبدالحمید امینیان

فکر آنچنان زرنگ و حيله گر است که همه چيز را براي متقاعد ساختن خويش تحريف مي کند. فکر در طلب خويش براي کسب لذت، اسارت و بندگي خود را دستي دستي به جان مي خرد. فکر، مولد دو بيني در تمامي روابط مان است: يعني از طرفي در ما عصيان و لجاج به وجود مي آورد که به ما لذت مي بخشد و از طرفي ديگر موجد آرزو و اشتياق براي ملاطفت و صلح و آرامش در ماست. اين جريان همواره سراسر زندگي ما را در بر گرفته است. فکر نه تنها باعث دو بيني، احوليت(دو بيني) و تناقض در ما شده است، بلکه به خاطرات بي شماري را که از لذت و رنج داشته ايم جمع آوري کرده و خود از همين خاطرات دوباره زائيده میشود.کار ذهن بازی با خود است .می گریاند میخنداند ولی نتیجه اینکه هیچ رضایتی حقیقی در ان نیست یک تسلسل باطل از گریه تا لبخند و برعکس است .اگر از این چرخ بیرون رویم .ان شراب ناب را خواهیم چشید.و مستی ابدی بر ما عارض خواهد شد.

 

تولد دوباره - کریشنا مورتی


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 19:21 :: توسط : عبدالحمید امینیان

عنوان بصرى و امام صادق(ع)

علاّمه مجلسى در بحارالأنوار مى‏گويد: اين عبارت را به خط شيخ خود، شيخ بهايى ديده‏ام:

شيخ شمس‏الدين محمد بن مكى گفته است: از دستنوشته شيخ احمد فراهانى، از عنوان بصرى ـ كه پيرمردى 94 ساله بودـ نقل مى‏كنم كه گفت:

سالها نزد مالك بن انس رفت و آمد داشتم. چون جعفر بن محمد به مدينه آمد، شروع به رفت و آمد نزد وى كردم و دوست مى‏داشتم همچنان كه از مالك كسب دانش مى‏كردم، از وى نيز دانشى بياموزم.

او روزى به من گفت: من از طرف حكومت تحت نظر هستم؛ در عين حال، در همه ساعات شب و روز اذكارى دارم؛ پس مرا از اذكار و اوراد خود باز مدار و دانش خود را چون گذشته از مالك بگير و با وى رفت و آمد نما.

من از اين واقعه غمگين شدم، و در حالى كه از نزد وى بيرون مى‏آمدم با خود مى‏گفتم: اگر در من خيرى ديده بود، از رفت و آمد با خود منعم نمى‏كرد. پس وارد مسجد پيامبر شده، سلامى داده، بازگشتم. فرداى آن روز به حرم پيامبر رفته، دو ركعت نماز گزاردم و پس از نمازْ دست به دعا برداشتم و گفتم: خدايا، خداوندا! از تو مى‏خواهم كه قلب جعفر را با من مهربان كنى، و آن‏قدر از علم وى بهره‏مندم سازى كه به راه راست هدايت شوم. بعد، غمگين به سوى خانؤ خود رفتم و به جهت محبتى كه از جعفر در دل داشتم، ديگر نزد مالك نرفتم، و جز براى نماز واجب از خانه بيرون نيامدم. سرانجام صبرم به پايان رسيد و دلم تنگ شد.

 

 

 

در اين وقت ـ كه بعد از نماز عصر بود ـ لباس پوشيده، به قصد ديدار جعفر بيرون رفتم. چون به در خانه‏اش رسيدم، اجازه خواستم. خادمى بيرون آمد و گفت: چه مى‏خواهى؟ گفتم: عرض سلام بر شريف. گفت: او در محراب خود به نماز ايستاده است. من نيز در مقابل در خانه ‏اش نشستم.

طولى نكشيد كه خادم بيرون آمد و گفت: به بركت خدا، داخل شو. من وارد شده، سلام كردم. او جواب سلام مرا داده، فرمود: «بنشين؛ خدا تو را رحمت كند.» نشستم، و او مدتى سر به زير انداخت، سپس سر برداشت و فرمود: «كنيه‏ات چيست؟» گفتم: ابوعبداللّه. فرمود: «اى ابو عبداللّه، خداوند تو را بر كنيه‏ات ثابت كند و تو را توفيق دهد! چه مى‏خواهى؟» در دل گفتم: اگر در اين سلام و زيارت مرا جز اين دعا بهره‏اى نباشد، برايم بسيار است.

او دوباره سر برداشت و فرمود: «چه سوءالى دارى؟» گفتم: از خدا خواسته‏ام تا دلت را با من مهربان گرداند و از دانش تو بهره‏مندم سازد، و اميدوارم كه خداوند دعايم را درباره شما مستجاب كرده باشد. فرمود: «اى ابا عبدالله، دانش با دانشجويى به دست نمى‏آيد، بلكه نورى است كه خداوند آن را در دل هر كس كه هدايتش را بخواهد قرار مى‏دهد. پس اگر طالب علم هستى، اول در وجود خود به دنبال حقيقت عبوديت باش، و با به كار بستن علم آن را بجوى، و از خدا طلب فهم كن تا تو را بفهماند.»

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 18:8 :: توسط : عبدالحمید امینیان

در طول زندگی بسیار پیش آمده که در شرایط مختلف با خود گفته ایم که ای کاش مال من نیز همچون عده ای از مردم بسیار می بود تا به وسیله آن می توانستم بهتر زندگی کنم . اگر همه ی ما انسان ها در زندگی به یک سری از مسائل دقت بیشتری داشته باشین و آنان را مراعات نمائیم ، قطعاً هیچ گاه نا امید و فقیر نخواهیم بود .

برکت طعام

1- باور کنیم که روزی رسان خدا است

«إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ ؛ خدا روزی رسان است و اوست دارنده ی نیرویی سخت استوار.» (سوره ی الذاریات، 58) دانستن اینکه خداوند روزی رسان است ، با «باور» این مطلب، تفاوتی بسیار دارد و در اثر امتحانات مختلف معلوم می شود، چه کسانی اهل یقین هستند.

«إِنَّ رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَیَقْدِرُ إِنَّهُ كَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا ؛ پروردگار تو در رزق هر کس که بخواهد گشایش می دهد یا تنگ می گیرد؛ زیرا او به بندگانش آگاه و بینا است. (سوره الاسراء،30)

 

2- معیار، برای طلب روزی

امام حسن (علیه السلام) فرمود: «در طلب روزی مانند کسی که برای چیره شدن (بر دشمن) پیکار می کند، کوشش مکن و به تقدیر نیز چندان تکیه مکن که از کار و کوشش دست کشی؛ زیرا در جستجوی فضل و روزی خدا برآمدن، از سنت است و پوییدن راه اعتدال در طلب روزی، از عفت است. نه عفت، روزی را از انسان دور می کند و نه حرص، روزی زیاد می آورد؛ چه، روزی قسمت شده است و حرص زدن موجب افتادن در ورطه ی گناهان می شود.» (میزان الحکمة،ج5، ح 7150)

لذا از طرفی نیازی نیست همه ی هم و غم و فکر خود را صرف بدست آوردن روزی کنیم؛ زیرا میزان روزی ما، (به شرط کار و تلاش در حد لازم) مقدر شده است؛ از طرف دیگر نیز، نباید بدلیل اعتقاد به مقدر شدن روزی، کار و تلاش را ترک کنیم؛ زیرا یکی از سنت های الهی و شرط در روزی، کار و تلاش است.

 

3-فرق روزی با حقوق

یک نکته که باید جدا به آن توجه کنیم آن است که بدانیم روزی با حقوق و درامد عادی که با کسب و کار بدست می آوریم تفاوت دارد. حقوق دادن مستند به بندگان است ولی روزی مستند به خداوند است . حقوق و دست مزد ها مشخص است, ولی خدای متعال گاهی از جایی روزی انسان را می دهد که قابل محاسبه نیست. ممکن است روزی از طریق برکت در مال و عمر باشد.

چه کنیم که مال هایمان برکت پیدا کنند ؟!

 

نکاتی در باره ی برکت در مال

1- داشتن ایمان و تقوا

یکی از عوامل مهم برکت زا در زندگی، داشتن ایمان و کسب تقوا می باشد. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ ؛ اگر مردم قریه ها ایمان آورده و پرهیزکاری پیشه کرده بودند، برکت های آسمان و زمین را به رویشان می گشودیم» (سوره اعراف، 96)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «خدایا برکت را در صبحگاهان، برای امت من قرار ده ... اگر کسی خواهان رفع نیاز است، صبحگاهان به سوی آن شتابد؛ زیرا من از خدای سبحان خواستم که روزی را صبحگاهان برای امت من قرار دهد.»

از مهمترین عوامل برکت در رزق و روزی، داشتن ایمان و تقوا (عمل به واجبات و ترک محرمات) است. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «خدای عز و جل به یکی از پیامبران خود وحی فرمود که: هر گاه اطاعت شوم خشنود گردم و چون خشنود گردم برکت دهم و برکت من بی پایان است.» (میزان الحکمة، ج1، ح1700)

 

2- قرض دادن به یکدیگر

قرض دادن به دیگران نیز، به زندگی انسان برکت می دهد؛ در حدیثی که از حضرت رسول (صلی الله علیه و اله) نقل شده است، «وام دادن به یکدیگر» را از عوامل برکت زا برشمرده اند.

 

3- با وضو بودن

«اگر کسی بی وضو در طلب حاجت خود برود و نیازش برآورده نشود، جز خویشتن، کسی را سرزنش نکند.» (تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج17، ص281)

 

4- بیداری، هنگام بین الطلوعین

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «خدایا برکت را در صبحگاهان، برای امت من قرار ده ... اگر کسی خواهان رفع نیاز است، صبحگاهان به سوی آن شتابد؛ زیرا من از خدای سبحان خواستم که روزی را صبحگاهان برای امت من قرار دهد.»(همان )

 

5- عدم کسالت و تنبلی در کار

«در تحصیل روزی کسالت نورزید، زیرا گذشتگان ما با تلاش و سرعت، به دنبال کار می رفتند.»(همان)

 

6-اعتدال، میانه روی و قناعت در زندگی

امام علی (علیه السلام) می فرمایند: «لا کنز اغنی من القناعة و لا مال اذهب للفاقة من الرضی بالقوت. و من اقتصر علی بلغة الکفاف فقد انتظم الراحة و تبوأ خفض الدعة؛ هیچ گنجی بی نیازکننده تر از قناعت، و هیچ مالی در فقرزدایی، از بین برنده تر از رضایت دادن به روزی نیست و کسی که به اندازه کفایت زندگی از دنیا بردارد به آسایش دست یابد و آسوده خاطر گردد.» (نهج البلاغة، حکمت 371)

قناعت توانگر کند مرد را خبر کن حریص جهانگرد را (سعدی)

امام در حدیثی دیگر فرمودند: «کفی بالقناعة ملکا و بحسن الخلق نعیما؛ آدمی را قناعت برای دولتمندی و خوش خلقی برای فراوانی نعمت ها کافی است.» (نهج البلاغه ،حکمت 229)
پول

7-احسان به مردم، بویژه به اهل خانه

امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هر که با خانواده ی خود نیکوکار باشد، روزیش زیاد می شود.» (همان، ح7185)

 

8- خوش اخلاقی

امام علی (علیه السلام) فرمود: «گنجهای روزی، در اخلاق خوش نهفته است.» (همان، ح 7188)

 

9- اطعام کردن

پیامبر خدا (صلی الله علیه و اله) فرمودند: «روزی کسی که اطعام می کند، سریعتر از فرو رفتن کارد در کوهان شتر، به سویش می آید.» (همان، ح 7190)

 

10- قرض دادن

امام علی (علیه السلام) فرمود: «کمک مالی کردن به برادر دینی، روزی را زیاد می کند.» (همان، ح 7199)

 

11- امانتداری

حضرت در حدیثی دیگر فرمودند: «امانتداری روزی را زیاد می کند.»

12- دعا کردن در حق مؤمنین

امام باقر (علیه السلام) فرمود: «پشت سر برادرانت دعا کن، که این کار روزی را به طرف تو سرازیر می کند.» (همان، ح 7193)

13- پاکیزگی و طهارت

به رسول خدا (صلی الله علیه و اله) عرض شد: دوست دارم روزیم زیاد شود؛ فرمود: پیوسته در حال طهارت و پاکیزگی باش، روزیت افزایش می یابد.»

آیت الله قاضی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: «دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان»

با استفاده از کلام حضرت نتیجه می گیریم که پاک بودن از آلودگیها و نجاسات، در جلب روزی مؤثر است و شاید بتوان گفت: چون وضو گرفتن نیز نوعی پاکی از آلودگی ها می باشد، می توان با دائم الوضو بودن، جلب روزی کرد.

14- صدقه دادن

امام علی (علیه السلام) فرمود: «با صدقه دادن، روزی را فرود آورید.» (همان، ح 7196)

15- پرداخت حقوق شرعیه (خمس و زکات)

امام باقر (علیه السلام) فرمود: «زکات دادن، روزی را می افزاید.»

16- نیت پاک

امام علی (علیه السلام) فرمود: «هر که خوش نیت باشد، روزیش زیاد می شود.» (همان، ح 7198)

17- نماز شب

آیت الله قاضی (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند: «دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان».

بخش دین تبیان

 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 17:40 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

زندگی یک فرصت تکرار ناپذیر است.

بیا قدرش بدانیم...

کاش پرده می فهمید

تا پنچره باز است فرصت رقصیدن دارد...

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 17:34 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 17:30 :: توسط : عبدالحمید امینیان

مثل غريبه ها به شما خيره مي شوم 

از لا به لاي پنجره ها خيره مي شــوم

از راه دور آمده ام پاي بوستـان 

بر دست تان شبيه گدا خيره مي شوم

هر وقت آمدم سرت آقـــا شــلوغ بود

بين صداي سوز و دعا خيــره مي شوم

تا چشم کار مي کند اينجا کبوتر است

چون کفتري به باب رضا خيره مي شوم

اينجاست کعبـه فقرا ، ثامن الحجج

هر لحظه بر مقام و منا خيره مي شوم

اي آفتاب طوس ، دلم شـور مي زند

از سمتتان به سمت خدا خيره مي شوم

وقت وداع آمده اما هنـوز هم 

بر گنبد بلند شما خيـره مي شوم

مهدي صفي ياري 

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 17:25 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد 

از شما دور شدن زار شدن هم دارد 

هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند 

عبد آلوده شدن خوار شدن هم دارد 

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست 

بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد 

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند 

لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 17:20 :: توسط : عبدالحمید امینیان

سلام ! باز منم آن کبوتر پیری

که سالهاست سراغی از او نمی گیری

مگر ـ زبانم لال ـ از تو جز تو خواسته ام؟

چه کرده ام که ـ خدای نکرده ـ دلگیری

شکایت غلطم را خودم می آوردم

اگر مزاحم پایم نبود زنجیری

که: کاش آهو بودم به دام صیادی

" خوشا به عاقبت آهویی به نخجیری"...

که: می توانستی زودتر صدام کنی

به این بهانه که بی دانه مانده ام دیری...

سپید شد پر و بالم سیاه شد جگرم

چه بی شکیب دلی و چه تلخ تقدیری

نه چاره ی ظلماتی نه آب حیوانی

نه پرّ و بال جوانی نه همت پیری

هزار بار پریدم قفس اجازه نداد

هزار نغمه شکستم نکرد تاثیری

گریختم که صدایم کنی برای شفا

ولی نخورد به بال شکسته ام تیری

دلم خوش است به اینکه نمک گرفته ی توست

نمک نخورده در این داستان نمک گیری

 

جواد شاهمرادی

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 17:15 :: توسط : عبدالحمید امینیان

اگر آدمی بخواهد از برکات خداوند کمال استفاده را ببرد با حرف نمی شود، در خلوت و آشکارا باید محرامات را ترک کرد. باید توطئه ها ،دروغگویی ها، تهمت ها،کم فروشی ها، کلاه گذاری ها و .... را که امروزه اسمش را زرنگی و باهوشی گذاشته اند کنار بگذارند.
بعضی از انسان ها این کلاه برداری ها را برای خود افتخار می دانند و می پندارند که با این زرنگی ها همه آنان را عاقل می پندارند. و اگر حضور خداوند را احساس می کردند چنین تصوری نمی داشتند.
آیت الله بهاءالدینی می گوید: عقل آن است که تورا از آتش نجات دهد، خدای تعالی شما را با بصیرت عقلی، نورانی می کند همان نوری که قر آن می فرماید: " الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات إلى النور" این نور را خاموش نکنید.
کلید این نور در دست شماست. اگر این نور خاموش شود، بی نور هستید. کلید این نور این است که معصیت خدا را نکنید. توطئه نکنید، این زرنگی ها را کنار بگذارید. این ها نا زرنگی است. اگر زرنگ هستید، در راه خدا زرنگ باشید
در واقع خداوند این نورها و ظلمت ها را در درون انسان به ودیعت گذاشته است و انسان باید ظلمات ها را پاک کند و نور ها را پرورش دهد.

 


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 16:53 :: توسط : عبدالحمید امینیان

حقیقت چیست؟

آنچه آلوده به اندیشه و تعابیر انسانی نباشد حقیقت است.

در مقابل حقیقت کذب قرار دارد و خواستگاه ظهورش تفکرات و تعابیر انسانی است. 

انسان اسیر توهم (من) به دلیل ناتوانی در همراهی با حقیقت، ناچاراً برای شناخت پدیده های ناشناخته، آنها را با فکر اندیشیده و تصور می کند، تا با این روش بتواند ناشناخته را به شناخته تبدیل و سپس آن را درک کند.

غافل از اینکه حقیقتی که اندیشه شود دیگر حقیقت نیست

بلکه برداشت مرده ای است که دیگر پویائی و خاصیت حقیقت را ندارد.

دلیل اینکه انسان تا بحال موفق به برداشتن گامی درجهت شناخت حقیقت نشده، بکار گیری ابزاری بی ربط با درک حقیقت و عبث بودن فعالیت هایش در این زمینه بوده است.

تا هنگامی که چشم دل خویش، آنهم از روی ترس، بر توهم (من) بدلی بسته نگه داشته و مونس تاریکی باشیم، اشتیاق برای یافتن روشنائی شعار و خودفریبی است.

روشنائی همیشه هست، اما این (من) بدلی ماست که با استفاده از تاریکی ذهنی، خودش را برای یک عمر از توجه ما پنهان نگه می دارد.

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

 

 

برگرفته از سایت خود شناسی


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392برچسب:, :: 16:34 :: توسط : عبدالحمید امینیان

هر روز خبر رفتن یکی را می‌شنوی. دیگر آمار رفته‌ها را نمی‌توانی نگه داری باید بشماری که چند نفر مانده‌اند...

قرار است امشب یادداشتم درباره دکترا را به مجله تحویل بدهم. نمی‌دانستم امروز نتایج اعلام می‌شود؛ از صبح همه سراغ نتیجه را می‌گیرند و من جواب تکراری خودم را می‌دهم: « با آن برخوردی که در مصاحبه کردند، وقتی گفتم که اهل این شهر نیستم و کسی را هم اینجا ندارم، تقریبا مطمئنم که قبول نمی‌شوم.» اضافه می‌کنم که «خیلی هم ناراحت نیستم. چون دلم می‌خواست در دانشگاه‌های تهران دکترا بخوانم.»
هرچه به غروب نزدیک می‌شوم، تعداد پرس‌وجوها از نتایج زیادتر می‌شود. دوستی زنگ می‌زند و سراغ نتیجه را می‌گیرد. او همیشه می‌گفت اصلا مهم نیست کجا قبول شوی مهم فقط خواندن دکتری است. الان توقع کارفرماها بالا رفته و به پایین‌تر از مدرک دکتری پروژه نمی‌دهند. برای کارهایی که قبلا داشتن مدرک کارشناسی کافی بود حالا کارشناسی ارشد می‌خواهند و... بیراه نمی‌گفت و خودم اخیرا چند موردش را دیده بودم. هنوز نتایج نیامده است.
مکالمه‌ام  که تمام می‌شود ، دوست دیگرم که داشتیم با هم راه می‌رفتیم می‌پرسد: «واقعا چرا می‌خواهی دکترا بخوانی؟» او از نیمه راه خواندن دکتری در خارج از ایران بازگشته و بعد از دریافت پذیرش، از رفتن منصرف شده است. کارشناسی ارشد در یک رشته مهندسی دارد و با همین مدرک و  شرایط فعلی، کار مناسب و مورد علاقه‌اش را دارد. دلش هم نمی‌خواهد استاد دانشگاه شود که به این خاطر علاقمند به خواندن دکترا باشد.
آمده‌ام خانه مهمان داریم. از من سراغ نتیجه دکترا را می‌گیرد و قبل از اینکه همان جواب قبلی را بدهم، ادامه می‌دهد: «ان‌شاءالله قبول می‌شوی. بالاخره این همه سال زحمت کشیدی، درس خواندی و همیشه معدلت خوب بوده، حیف است که همین طور رهایش کنی. لیسانس و فوق لیسانس را که این روزها همه دارند» و لابد توی ذهنش ادامه می‌دهد فوق لیسانس گرفتن که این روزها هنر نیست. می‌روم ایمیل‌هایم را چک می‌کنم، دوست عزیزی که مدتی است رفته آن سر دنیا دکترا بخواند پیام گذاشته که چه شد؟ دکترا قبول شده‌ای یا نه؟ و پشت سرش پیشنهاد همیشگی‌اش را مطرح کرده که حالا که تافلت را داده‌ای پاشو بیا این طرف درست را ادامه بده. کلی تجربه‌های جدید در اینجا انتظارت را می‌کشد. ما هم که هستیم و تنها نیستی و با عزت و احترام درس می‌خوانی و آن همه گرفتاری‌های اداری و بی‌برنامگی‌ها و اتلاف وقت‌های دکترا خواندن در ایران هم در کار نیست. مرزهای علم را در کنار بهترین‌های دنیا تجربه می‌کنی و هزار و یک دلیل دیگر برای رفتن برایم ردیف می‌کند، و من همچنان که به صفحه مانیتور نگاه می‌کنم به دلایل خودم برای نرفتن فکر می‌کنم. دلایلی که این روزها باید خیلی محکم باشند تا بتوانی در قبال وسوسه تحصیل در فرنگستان مقاومت کنی. آن هم وقتی هر روز خبر رفتن یکی را می‌شنوی. دیگر آمار رفته‌ها را نمی‌توانی نگه داری باید بشماری که چند نفر مانده‌اند...

هنوز هم دلم نمی‌خواهد بروم سایت سازمان سنجش را چک کنم. یاد آزمون دکترای امسال می‌افتم. امتحانی فوق‌العاده غیراستاندارد، از منابعی شناخته نشده و با طرز پرسش و ادبیاتی بسیار نامناسب. زمان برگزاری بسیار بدتر از قبلی‌ها. از ۸ صبح تا ۷ عصر درگیر امتحان بودیم و زمان خالی میان دو امتحان که حدود ۴ ساعت می‌شد را باید یک‌جوری تلف می‌کردیم. صبح اختصاصی‌ها با زمان حدود یک ساعت‌ونیم و عصر زبان و استعداد تحصیلی با زمان حدود ۴ ساعت. ۱۰۰ سوال زبان را باید پاسخ می‌دادیم که مطابق هیچ استانداردی این همه سوال در یک آزمون زبان پرسیده نمی‌شود. چند تا از سوال‌های استعداد تحصیلی هم که بعدا مشخص شد غلط بوده‌اند. از آزمون بدتر، نحوه انتخاب افراد مجاز به انتخاب رشته برای دعوت به مصاحبه بود. آن طور که حساب کردیم به جای سه برابر ظرفیت تنها یک و نیم برابر به مصاحبه دعوت شده بودند و همین باعث شده بود عده زیادی با تجمع در مقابل سازمان سنجش اعتراض کنند. یادم آمد که چقدر حالم بد شد وقتی دیدم که کجا دعوت به مصاحبه شدم.  ماجرا تمام شدنی نبود، شیوه مصاحبه گرفتن اساتید هم نور علی نور بود.

حالا ساعت ۱۲ شب است و من دارم آدرس سایت سنجش را در آن نوار بالای صفحه  تایپ می‌کنم.  و همه اینها را در ذهنم مرور می‌کنم. از این سوال که چرا باید دکترا بخوانم گرفته تا اینکه چرا می‌خواهم در ایران دکترا بخوانم تا مسایل مربوط به اجرای آزمون و مصاحبه و گزینش و همه حرف و حدیث‌های دور و برش. به همه‌شان فکر می‌کنم. چیزهایی که حداقل در این یک سال اخیر بارها و بارها ذهنم را به خود مشغول کردند. هنوز دکمه اینتر را نزدم. با خودم مرور می‌کنم من می‌خواهم دکترا بخوانم، چون درس خواندن مهمترین علاقه زندگی من است، چون رشته‌ای که با علاقه شخصی‌ام انتخاب کرده‌ام شرایطی دارد که تنها با خواندن دکترا می‌توانم در آن حرفی برای گفتن داشته باشم و شاید، البته فقط شاید، در آن صورت شرایط کاری بهتری را هم برای خودم فراهم کنم. می‌خواهم در ایران دکترا بخوانم، چون رشته من در جامعه ایران بودن، معنادارش می‌کند و چون می‌دانم تنها زندگی کردن در کشوری دور برایم خیلی سخت خواهد بود و اغراق هم نیست اگر بگویم فکر می‌کنم اینجا بیشتر به درد خواهم خورد تا هر جای دیگری...
حالا دیگر اینتر را زده‌ام و مشخصاتم را وارد کرده‌ام. قبول شده‌ام. خوشحال نیستم، ناراحت هم نیستم. دوباره از نو به همه سوال‌های بالا فکر می‌کنم. داستان من و ایران و دکترا شاید به فصل جدیدی رسیده باشد اما برای خیلی‌ها همچنان ادامه دارد...
 

 برگرفته از سایت 

http://www.dokhtiran.com

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 19:56 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 19:24 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 19:23 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 19:23 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 19:20 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 19:2 :: توسط : عبدالحمید امینیان

نقشه حرم حضرت عباس ع


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 18:59 :: توسط : عبدالحمید امینیان

تاریخ عراق

جمعیت عراق: بیست و سه میلیون نفر است که60% شیعه و 35% سنی و 5% مسیحی و غیره هستند

قبل از اسلام : قبل از اسلام ساسانیان بر ایران و عراق حکومت می کردند. مدائن یکی از پایتخت های ایشان بود و کاخ کسری  هنوزدر آن موجوداست.

دوران اسلامی : بعد از آن فتح ایران و عراق توسط خلیفه دوم دوران اسلامی در سرزمین عراق آغاز شد.

در زمان حکومت حضرت علی (ع) مرکزیت به کوفه که از قبل هم دارای برج و بارویی بود و آب و هوایش برای اعراب بهتر از مدائن بود منتقل شد چون کوفه در مرکز حکومت و متصرفات اسلامی بود و سپاه زیادی در آنجا گرد آوری شد .

 دوران امویان : بعد از حضرت علی (ع) امویان برآن عراق حاکم شدند و حادثه عظیم شهادت امام حسین

(ع)در کربلا اتفاق افتاد . قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی چهار سال پس از شهادت امام حسین(ع) اتفاق افتاد که شکست خوردند و سلیمان شهید شد. آنان قبل از شروع حرکت بر سر مزار امام حسین آمدند و بسیار گریه و توبه نمودند که چرا به موقع به کمک آن حضرت نشتافتند. سلیمان از یاران حضرت علی بود و پیر مردی از معتمدین کوفه. قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی و کشتن تمام قاتلان امام حسین (ع) در کوفه اتفاق افتاد و سپس حمله مصعب بن زبیر به کوفه و شهید شدن مختار به وسیله او از اتفاقات مهم عراق بودند و سپس حمله عبدالملک بن مروان به کوفه و کشته شدن مصعب به وسیله اورا عراق به خود دیده است .

دوران عباسیان: قیام عباسیان از ایران  شروع شد وبه فتح عراق و شام توسط آنان انجامید که در زمان عباسیان شهرهای مرو و بغداد که دو پایتخت آنان بود بسیار آباد شد.

هارون و مأمون از خلفای عباسی بودند. عباسیان که دراول و ظاهراً طرف دار اهل بیت بودند و به جهت باز گرداندن حکومت به آنان مورد طرفداری ایرانیان واقع شدند و قدرت یافتند .

دوران ایلخانیها : حمله مغولان به ایران و سپس عراق و فتح مرو و بغداد توسط آنان. آخرین خلیفه عباسی در بغداد توسط مغولان کشته شد

مغولان بعد از مدتی کشورشان تکه تکه شد و هر کجا توسط کسی اداره شد و حکومت های ایلخانی تشکیل دادند تا بعد از حدود دویست سال دوباره توسط تیموریان یکدست شدند.

دوران جلایریها و آق قویونلوها و قرا قویونلوها :

دوران صفوی ها:در سال 914 شاه اسماعیل صفوی موفق به فتح بغداد شد و تا سال 941 بر آن حاکم بودند

دوران عثمانی ها: عثمانیان در ترکیه و سپس عراق تا طبرستان قدرت یافتند. آنان سنی مذهب بودند و طی سال های زیادی که حکومت کردند گاه به ساختن حرم ها و گاه به آزار و اذیت زائران عتبات پرداختند.

دوران استعمار: بعد از جنگ اول جهانی قدرت عثمانی رو به زوال نهاد و پس از شکست متفقین دولت عثمانی تقسیم به کشورهای مختلف شد و عراق مستعمره انگلستان شد.

قیام مردم به رهبری آیت الله آشتیانی باعث پایان استعمار رسمی انگلیس در عراق گردید . سه کودتا پشت سر هم   باعث سرنگونی سه دولت شد اینکه تا حکومت به حسن البکر رسید و با استعفای اوقدرت به دست صدام حسین افتاد.

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 18:20 :: توسط : عبدالحمید امینیان

فضائل زیارت

زیارت امام حسین جامع و کامل همه عبادات است که هم آثار و فوائد عبادی و  هم آثار برزخی و دنیوی و اخروی دارد.

نماز : هفتاد هزار فرشته نماز گذار که نماز هر کدامشان با نماز یک هزار انسان برابری می کند در کنار قبر امام حسین نماز می خوانند و ثواب نمازها یشان نصیب زائران با معرفت قبر حسین است (بحار الانوار ج 98 ص 56)

زکات : هر بار زیارت امام حسین ثواب هزار بار پرداخت زکات پذیرفته شده را داراست (بحار الانوار ج 98 ص 18)

حج و عمره: در روایات  ثواب معادل یک حج و یک عمره تا ثواب حج خود پیامبر (ص) آورده شده و یا برای هر گام در راه زیارت چنین ثواب هایی گفته شده (بحار الانوار ج 98 ص 28 الی 44) که البته اختلاف ثواب ها مربوط به اختلاف معرفت و توجه ها است.

حج که می گویند هر کس انجام داد دیگر نباید از فقر بترسد. اگر از عرفات خارج می شود نباید شک کند که پاک شده است یا نه ! انگاه خداوند در همان عرفه اول به زائر حسین (ع) نگاه می کند و بعد به عرفات از حضرت امام صادق ظاهراً پرسیدند حج انجام دهیم یا زیارت حضرت حسین (البته مستحبی نه واجب و مستطیع) حضرت جواب دادند زیارت کربلا که البته دلیلی هم آوردند.

صدقه: ثواب پاداش هزار صدقه مقبول را دارد (همان ص 18)

و ثواب و پاداش هزار روزه و دو ماه اعتکاف در مسجد الحرام و اجر هزار شهید از شهدای بدر و ... – آزاد ساخت هزار بنده و ثواب ذکر و صله رحم و خوشنودی پیامبر و اهل بیت دارد.

امام صادق : اگر زائر حسین (ع )بداند که با زیارت عارفانه و خالصانه و هدفدار چه نسیم شادمانی بر قلب های مصفای پیامبر و علی و فاطمه و حسن و شهیدان اهل بیت می وزد و چه ثمر پرارزشی از دعای آنان به او باز می گردد و چه پاداش پر ارزش اخروی و دنیوی برای او خواهد داشت دوست می داشت نه تنها زیارت حسین کند بلکه همیشه کنار قبرشریف او برای زیارت منزل کند (همان ص 15).

و نیز آمده: در مقابل هر درهم هزینه در این راه چقدر ثواب و چند برابر باز می گردد و بلاها دور می شود.

آثار دنیوی: دفع غم و گرفتاری – برآورده شدن حوائج – زیادی رزق و ... آثاربرزخی : راحتی  در موقع جان دادن و مدارای ملک الموت – امان از عذاب قبر . و زیارت حضرت حسین (ع) : که فرمودند هر کس مرا در زندگی اش زیارت کند پس از مردنش باز دیدش خواهم کرد. (بحار ج 98 ص 2 – 16 )

آثار اخروی : غفران و بخشش گناهان – نامه عملش به دست راستش – امان از هول و هراس قیامت و توانایی شفاعت صد نفر گنهکار و ...

شرط قبول عمل اخلاص است / محبت و تقوا می خواهد.

 

داستان فطرس: فطرس یک فرشته بود که به دلیل خطایی که انجام داده بود خداوند بال هایش را گرفته بود و او را در جزیره ای در دنیا انداخته بود . هنگامی که امام حسین به دنیا آمدند ، جبرئیل با هزار ملک به سمت دنیا آمدند برای تبریک گویی  این ولادت و فطرس در بین راه از آنان خواست او را هم با خود ببرند  و او به برکت امام حسین(ع) بخشیده شد  و بالهایش سالم شد و او عهد کرد تا آخر دنیا هر کس  به امام حسین سلامی کرد آن سلام را به حضرت برساند   (السلام علیک یا ابا عبد الله) ( منتهی الآمال )

 

داستان دیگر اینکه ...جبرئیل ازآسمان سیب و به و اناری را به امام حسن و امام حسین که کوچک بودند هدیه داد و هرچه ازآن می خوردند به حال اول برمی گشت و کم نمی شد وخراب نمی شد تا آنکه حضرت زهرا (س) شهید شدند و آن انار گم شد و سیب و به بود تا آنکه امیر المومنین شهید شدند و به هم دیده نشد و سیب بود تا زمان امام حسین که در کربلا بودند  و آن حضرت آن سیب را می بوئیدند . امام سجاد (ع) می فرمایند که امام حسین هنگامی که نزدیک شهادتشان شد دندان درآن سیب فرو بردند و وقتی شهید شدند دیگر آن سیب پیدا نشد و امام سجاد(ع) می فرمایند : من بوی آن سیب را از مرقد پدرم می شنوم و شیعیان مخلص ما هم هنگام سحر اگر به زیارت امام حسین (ع) بروند بوی سیب را از آن ضریح استشمام می کنند.(منتهی الآمال)

 

اهمیت زیارت امام حسین (ع): امام صادق (ع) می فرمایند که امام حسین (ع) و پدر و مادر و برادرشان از عرش نگاه می کنند به زیارت کنندگان خود و به نام های آنان و خانه های آنان و آنچه در خانه هاشان دارند و آنان را می شناسند بهتر از آنچه شما فرزندان خود را می شناسید و می گویند ای گریه کننده بر من اگر بدانی خداوند برای تو چه مهیا کرده است از ثواب ها .شادی تو از اندوه تو بیشتر خواهد شد و از خداوند می خواهند گناهان او را بیامرزد.

 

آداب زیارت: برای تشرف به حرم مطهر معصومین و در حال زیارت آنان این کارها مستحب است. 1 – غسل زیارت که با همین نیت باشد. 2 – با طهارت و وضو بودن 3 – پوشیدن لباس های پاک و تمیز 4 – خوشبو بودن به جز زیارت امام حسین 5 – با آرامش و وقار حرکت کردن و برداشتن گام های کوتاه 6 – مشغول بودن به ذکر خدا 7 – خواندن اذن دخول و اجازه گرفتن برای ورود به حرم 8 – نزدیک حرم رفتن و چسباندن خود به ضریح به شرطی که مزاحم دیگران نباشیم 9 – خواندن آهسته زیارت 10 – دو رکعت نماز پس از خواندن زیارت 11 – خواندن دعا و قرآن و هدیه ثواب آن به صاحب مزار 12 – پرهیز از بحث و جدل و گفتن صحبت های دنیایی.

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 18:17 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

کوفه

میثم تمار  : اصالتاً ایرانی بود. نام ایرانی اش میثم و کنیه عربی اش ابوسالم بود و حضرت علی او را از زنی از طایفه بنی اسد خرید و آزاد کرد. از او پرسید اسمت چیست؟ گفت ابوسالم. حضرت فرمودند پیامبر به من خبر داده که پدرت در عجم نام میثم بر تو نهاده. میثم گفت خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین راست گفتند. اسم من میثم است. آنگاه فرمودند اسمت را حفظ کن و کنیه خود را ابوسالم قرار بدهد. او پس از آزادی در کنار حضرت ماند و بسیاری از علوم را از او فرا گرفت مثل علم بلایا و منایا که از اخبار آینده خبر می دهد و نیز تفسیر قرآن آموخت و نیز علوم سری نیز از ایشان فرا گرفت. فرزندانش هم از اصحاب امام باقر و امام صادق شدند. او دربعضی از شب ها که حضرت سر به چاه می بردند و مناجات و درد دل می کردند همراه حضرت بودند.حضرت علی نحوه شهادت و محل شهادت و نیز اینکه به دست ناپاک زاده ای از بن امیه به اسم عبیداله بن زیاد شهید می شود را به او گفته بود.

روزی میثم در کنار میدان شهر که بنی اسد آنجا جمع می شدند حبیب بن مظاهر را دید. حبیب گفت: پیر مردی را می شناسم که جلوی سرش مو ندارد و شکمش بزرگ است و در دار الرزق خربزه می فروشد (منظور میثم بود). در راه دوستی خاندان پیامبر به دار می رود.

میثم درجواب گفت: من هم مرد سرخ رویی را می شناسم که دو گیسوی بلندی دارد. او برای یاری پسر دختر پیامبر از شهر بیرون می رود و کشته می شود و سرش را در کوفه و خیابان کوفه می گردانند. روزی حضرت علی به میثم فرمودند ای میثم پس از من تو را دستگیر می کنند و به دار می آویزند. روز دوم از دهان و بینی ات خون می آید و روز سوم با ضربه ای شکمت را می درند تا جان بدهی در انتظار آن باشد و محل شهادت و همان نخلی که به آن دارش زدند را نشانش دادند. میثم هر روز به آن نخل آب می داد و پای آن نماز می خواند. میثم می دانست که در کنار او عمربن حریث را به دار می زنند و به او می گفت من همسایه تو خواهم شد. برای من همسایه خوبی باش. ابن حریث منظورش را نمی دانست و می پرسید می خواهی منزل ابن مسعود را بخری؟

میثم در همان سال شهادت امام حسین بعد از زیارت خانه خدا به سمت کوفه رفت اوضاع کوفه بد بود و هانی شهید شده بود. عبیداله ترسید میثم بیاید مردم دور او جمع شوند قبل از ورود به کوفه او را دستگیر کرد و به زندان انداخت او را به نزد عبیداله آوردندو گفتند علی او را از همه عزیز تر می داشت. عبیداله گفت وای بر شما علی این عجمی را این قدر گرامی می داشت؟ و از میثم پرسید که پروردگارت کجاست. میثم گفت در کمین ستمکاران و تو از ستمکارانی. عبیداله از میثم خواست از امیرالمؤمنین بیزاری بجوید و او اجابت نکرد و گفت تو را به صلیب می کشم و دست و پایت را قطع می کنم. میثمگفت مولایم مرا به این امر خبر داده بود. عبیداله پرسید مولایت دیگر چه گفت؟ میثم گفت «فرمود: دست و پا و زبانت را قطع می کنند و تو را به صلیب می کشند». عبیداله پرسید نگفت توسط چه کسی؟ میثم گفت چرا توسط ناپاک زاده بنی امیه. عبیداله به شدت عصبانی شد و گفت دست و پایت را می برم و زبانت را می گذارم تا دروغ گویی مولایت ثابت شود. میثم را بر دار کردند و او از همانجا با مردم صحبت می کرد و در فضایل علی می گفت تا بالاخره مجبور شدند زبانش را ببرند و پس از شهادتش نمی خواستند او را دفن کنند تا روی دار باقی بماند شاید برای عبرت دیگران. ولی چند نفر خرما فروش او را با مشغول کردن نگهبانان دفن کردند.

آیت الله دستغیب نقل می کنند که در سال 1388 ه ق (حدود 40 سال قبل) بعد از زیارت نجف به زیارت میثم آمدیم. خادمی بود که خیلی به ما محبت کرد و چای آورد. مبلغی پول به او دادیم قبول نکرد و گفت خرجی ام را خود جناب میثم عطا می کنند و هر چند شب یکبار به خوابم می آیند و یک گوشه کناری را نشانم می دهند. من فردایش آنجا را می کنم و یک سکه پیدا می کنم. می فروشم و امورات را می گزرانم و یکی از آن سکه ها را هم نشان مان داد. به نقل از داستان های شگفت.

 

خانه حضرت علی ع :  طبق منابع تاریخی حضرت علی (ع) در کوفه دارای منزل شخصی نبوده اند

نوع دسته بندی و وجود راهروهای زیاد و طولانی و کوچک بودن غیر عادی اتاقها و نیز وجود چاه در داخل منزل همه و همه صحت این خانه را زیر سوال میبرد

زمانی که حضرت علی(ع) در کوفه بودند امام حسن و امام حسین حدود چهل سال عمر شریفشان بوده و وجود مکتب حسنین کاملا دور از ذهن میباشد

به گفته شاهدان عینی چاه داخل منزل با تانکر بصورت شبانه پر میشود

 

مسجد کوفه : کوفه پایتخت حضرت علی در هشت کیلو متری شرق نجف اشرف و در کنار فرات است به هنگام حمله سپاه اسلام به مدائن آب و هوای آن برای اعراب مناسب نبود و جنگ جویان اسلام در آن مریض می شدند چون فتح بقیه ایران و شامات وابسته به حضور سپاه اسلام در این منطقه داشت سلمان فارسی و حذیفه محل فعلی کوفه را برای سپاه اسلام انتخاب نمودند هر چند که از زمان ساسانی ها دژ و قلعه در آن وجود داشت. تیراندازی وسط ایستاد و به چهار طرف تیر انداخت و حدود مسجد معین شد. ابتدا مسجد را ساختند و سپس بازارها و خانه ها در کنار آن پدید آمد و تبدیل به شهر شد. نخستین والی این شهر در زمان خلفا سعد بن الی وقاص فاتح ایران و بعد عمار یاسر و بعد ابووسی اشعری بود. بعد از جنگ جمل و شکست سپاه ناکثین حضرت علی پایتخت را از مدینه به کوفه آوردند و بعد از پنج سال و بعد از امام حسن از پایتختی برای همیشه افتاد ولی مرکزیت خود را به خاطر وجود نیروهای جنگ جو حفظ نمودو در مقابل شام همیشه حضور جدی داشت. کوفه کارنامه بدی در تاریخ برای خود دارد و مراجع رنگارنگ و عهد شکنی آنان در دوره های مختلف معروف است. جهالت آنان در زمان امیرالمؤمنین باعث به وجود آمدن جریان های انحرافی مثل خوارج و به وجود آمدن جنگ های جمل ، نهروان و صفین شد. بی وفایی آنان در زمان امام حسن باعث انتقال حکومت از اهل بیت به بنی امیه شد. نامه های مختلف و دعوت از امام حسین به کوفه و عهد شکنی آنان. خواندن نماز و بیعت با مسلم و بد عهدی شان ، قیام توابین در سال 65 ه – ق و سپس قیام مختار و سپس کشتار مصعب در آن شهر و قتل عام آنان. کوفه از آن به بعد موقعیت استراتژیک خود را از دست داد و جز همان پنج سال هیچ گاه عاصمه و پایتخت نبود. تا پیدا شدن مرقد مطهر حضرت علی و توجه شیعیان و برخی خلف آباد شد.

فضیلت مسجد کوفه : امام صادق فرمودند که کوفه حرم خدا و حرم رسول و حرم علی بن ابیطالب است و نماز در آن برابر صد رکعت نماز است و پیامبر فرمودند خداوند متعال چهار شهر را برگزید سپس فرمودند « والتین و الزیتون و طور سنین و هذا البلد الامین» که تین مدینه  ،زیتون بیت المقدس و طور سنین کوفه و بلد الامین مکه است. در این مسجد مقام هایی است که هر کدام نماز و دعایی دارد و قبور مسلم بن عقیل – هانی ابن عروه و مختار ثقفی در آن قرار دارد. محراب شهادت حضرت علی نیز آنجاست.

 

مقامهای مسجد کوفه    1 – محراب حضرت علی : باز سازی شده و دربی از طلا روی آن نصب شده و بالای آن نوشته هذا محراب امیر المؤمنین. این محراب سمت دیوار قبله است. 2 – محراب و مقام امام سجاد زین العابدین : که در صحن و در کنار مقام های دیگر است 3 – محراب امام صادق : مکان حضور  و نماز امام صادق 4 – مقام خضر محل نماز و حضور حضرت خضر پیامبر 5 – دکه المعراج : که هنگامی که پیامبر معراج را از مسجدالحرام شروع نمودند و به سمت بیت المقدس حرکت نمودند در مسجد کوفه توقفی نمودند و نماز خواندند 6 – مقام ابراهیم: محل نماز حضرت ابراهیم است 7 – مقام جبرئیل 8 – سفینه نوح : محل به گل نشستن کشتی حضرت نوح است که قبلاً حالت سرداب داشته و پله می خورده به سمت پائین 9 – دکه القضا: محل قضاوت حضرت مولا 10 – بیت الطشت : محل وقوع یکی از معجرات و کرامات حضرت مولا است. در این محل سردابی بوده که برخی از اهل عبادت و ریاضت در آن به سر می بردند 11 – مقام حضرت آدم: نماز خواندن در آن مستحب است 12 – باب الفیل یا باب ثعبان که داستانی دارد : که حضرت علی وقتی در حال سخرانی بودنددر مسجد کوفه ناگهان مار بزرگی از سمت این درب وارد می شود و همه می ترسند و کنار می روند تا اینکه به سمت منبر حضرت امیر می رود و بالا می رود و سر در گوش حضرت می برد و مطالبی می گوید و حضرت جوابی می دهد و مار بر می گردد و می رود. می پرسند چه بود حضرت می فرمایند آنگونه نیست که شما فکر می کنید «شاید منظورشان این بود که اینگونه نیست که فقط من مولای شما باشم و امام شما» این مار یک قاضی از اهل جن بوده و برایش مطلبی سخت پیش آمده و از من پرسید و من راهنمایی اش کردم) و این درب به باب الثعبان معروف شد.  در زمان بنی امیه برای اینکه اسم این درب که یاد آور کرامات مولا بوده تغییر کند فیلی را با زحمت تهیه و به کنار این درب آوردند تا به مسدود به باب الفیل معروف شد. تعمیر و بازسازی مسد کوفه در طول تاریخ و هم اکنون نیز بیشتر به دست شیعیان هند انجام شده.

حضرت مولا درباره فضیلت مسجد کوفه فرمودند خداوند به شما چیزی داده که به دیگران نبشخیده. مسجد شما یکی از چهار مسجدی است که خداوند برای اهلش برگزیده است. گویی آن را (مسجد را) می بینم که فردای قیامت با دو جامه سفید وارد می شود در محشر و کسانی که در آن نماز خوانده اند شفاعت می نماید و شفاعتش از جانب خداوند رد نخواهد شد. درآینده حجر الاسود در آن نصب خواهد شد. زمانی می رسد که همین مسجد نماز گاه حضرت مهدی فرزندم و نماز گاه هر مؤمنی می شود. در آن نماز بخوانید و حوائج خویش را از خدا بخواهید و در این مکان است که اسرافیل در صور می دمد تا مردگان زنده شوند و حضرت آدم در این مسجد توبه می کنند.

 

مسلم بن عقیل : قبر مسلم در مسجد کوفه و در کنار دارالاماره بوده و هست. اول مختار بر مزاراو بارگاهی ساخت . در زمان آل بویه عضدالدوله و سپس سلطان اویس حلایری و بعد پادشاهان صفوی و بعد قاجار و بعد صاحب جواهر با مبالغی که از هند فرستاده بودد تعمیراتی در آن انجام دادندو توسعه یافت و گنبدی طلایی بر آن ساخت.

 

مختار ثقفی:   یکی از شخصیت ها و سردارانی که حرف های بسیاری در مورد او زده می شود و شاید اتهامات زیادی به او زده می شود مختار است اما امام باقر (ع) در مورد او فرمودند « از مختار بدگویی نکنید زیرا او قاتلان ما را کشت و از دشمنان ما خونخواهی کرد و در هنگام سختی در میان ما اهلبیت اموالی را تقسیم نمود» و نیز روزی پسر مختار که پیر مردی شده بود خدمت امام باقر رسید و گفت مردم در مورد پدرم سخن ها می گویند و به خدا آچه شما بگویید درست است. امام فرمودند « مگر او نبود که خانه های ما را ساخت و قاتلان ما را کشت و خونخواهی ما را نمود. خدای او را رحمت کند. خدا پدر تو را رحمت کند هیچ حقی از ما را وانگذارد و خونخواهی ما نمود» و امام سجاد هنگامی که سر عبدالله بن زیاد و عمربن سعد را برای خدمتشان آوردند حضرت سجده شکر به جای آورد و فرمودند « خدای را سپاس که خون ما را از دشمنان با خواست خدای مخار را خیر دهاد».

در کتب معتبر مختلف مختار را میستایند و پاسخ گوی شبهاتی اند که در مورد او مطرح است مثل کتاب های : رجال علامه حلی ص 168 / ذوب الفضار ابن نما تحریر طاووسی – سیدبن طاووس / معجم رجال الحدیث آیت ا... خویی / الغدیر علامه امینی ج 2 ص 343 /

پدر مختار ابوعبیده بود که در کنار پیامبر بسیار جنگید و بسیار شجاع بود و مختار خود در سیزده سالگی در بعضی جنگ ها کنار پدر بود.

خود مختار که در بچگی یکبار خدمت امیر المومنین رسیده بود حضرت دوبار فرمودند یا کیس – یا کیس یعنی ای زرنگ – ای هوشمند – بعدها هم خدمت امیر المومنین آمد و درس گرفت و به وطن خود که طائف بود نرفت و در مدینه ماند. مختار جزو چهل مردی بود که برای بیعت بعد از ثقیفه خدمت حضرت امیر آمد

 

هانی بن عروه: از یاران مولا بوده است. به مسلم پناه داد و به دست عبیداله بن زیاد به همراه مسلم به شهادت رسید.

آستان مختار و مسلم یکی است. ابن بطوطه جهانگرد معروف قرن هشتم می نویسد در در سمت غرب قبرستان کوفه در نزدیکی قبر مختار در مکانی چیزی به رنگ سیاه تند در زمینه سفید توجه مرا جلب کرد که مردم می گفتند این جا قبر ابن ملجم مرادی است و مردم کوفه همه ساله هیزم فراوان جمع می کنندو هفت روز آتش بر گور او می افروزند.

 

دارالاماره: در کنار مسجد کوفه خرابه ای است که بسیار عبرت آموز است. در همین دارالاماره بود که نخست سر مبارک حضرت اباعبداله را جلوی عبیداله بن زیاد قرار دادند. و پس از دو سه سال سر عبیداله را جلوی مختار قرار دادند و باز بعد از دو سه سال سر مختار را جلوی مصعب بن زبیر و باز پس از چند سال سر مصعب را جلوی عبدالملک مروان قراردادند (حکومت بنی امیه تا 132 ه – ق باقی بود» هنگامی که سر مصعب جلوی عبدالمک بود پیر مردی از مشایخ کلمه لااله الا الله را گفت و گفت چیز شگفتی می بینم. عبدالمک پرسید ای شیخ چه چیز شگفت آوری را می بینی و پیر مرد گفت که پشت سر هم سرهایی را دیده در همین قصر و عبدالمک گفت خداوند پنجمی را نیاورد و به قولی دستور تخریب آن قسمت از دارالماره را داد و شاعری این مطلب را به شعر آورده است که: یکسره مردی ز عرب هوشمند – گفت به عبدالملک از روی پند – روی همین مسند و این تکیه گاه – زیر همین قبه و این بارگاه – بودم و دیدم بر ابن زیاد – آه چه دیدم که دو چشمم مباد – تازه سری چون آسمان – طلعت خورشید ز رویش نهان – بعد ز چندی نبر آن خیره سر – بد بر مختار به روی سپر – بعد که مصعب سر و سردار شد – دستکش او سر مختار شد – این سر مصعب به تقاضای کار – تا چه کند با تو دگر روزگار – وقایع الایام – محدث قمی این است بازی سرنوشت.

 

مسجد سهله : یکی از مساجد بسیار با فضیلت کوفه است که عبادت گاه و منزلگاه بسیاری از پیامبران از جمله حضرت ابراهیم ، ادریس ، خضر و جایگاه بعضی از امامان شیعه مثل حضرت امام سجاد و امام صادق بوده است و بر اساس روایات از امام صادق حضرت مهدی پس از ظهور در آن جا ساکن می شوند و منزل می نمایند. فاصله اش تا مرقد حضرت علی 10 کیلومتر و تا مسجد کوفه 2 کیلومتر است.

خاکی که پیامبران از آن خلق شده اند از این مسجد برداشته شده.

امام صادق فرمودند: هیچ گرفتاری نیست مگر آنکه دو رکعت نماز در این مسجد گذارد و خداوند گرفتاری او را برطرف خواهد کرد.

و از این زمین بود که ابراهیم به جنگ عمالقه رفت و حضرت داوود به جنگ جالوت رفت و امام صادق فرمودند که خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده مگر اینکه در ا ین مسجد نماز خوانده.

نماز در این مسجد بر اساس روایاتی از امام صادق و حضرت سجاد باعث افزایش طول عمر می شود.

 

داستان.. یکی از شاگردان میرزای شیرازی می گوید که روزی میرزا برای بحرالعلوم تعریف می کرد که شب گذشته برای نافله شب به مسجد کوفه رفتم و قصد داشتم سپیده دم به سمت نجف حرکت کنم تا اول وقت به محل درس خود برسم و درس بگویم. از مسجد که بیرون آمدم در دلم شوق ایجاد شد که به مسجد سهله بروم ولی اعتنایی نکردم چون ترسیدم به درسم نرسم ولی شوق بیشتر شد. همچنان مردد بودم که باد شدیدی وزیدن گرفت و مرا به سمت مسجد سهله برد. پس از مدتی خود را در مقابل آن مسجد دیدم. وارد شدم دیدم کسی در مسجد نیست و تنها آقایی مشغول عبادت است و با کلماتی خداوند را مناجات می کند که تا کنون از هیچ کس نشنیده بودم. حالم متغیر شد و زانوهایم لرزید با قلبی منقلب و چشمی گریان در گوشه ایاز مسجد ایستادم، پس از مدتی مناجاتشان تمام شد رو به من فرمودند مهدی جلو بیا. ادب کرده مقداری جلو رفتم فرمودند جلوتر بیا رفتم به طوری که دستم به دستش رسید آنگاه چیزی به من فرمود. سید به اینجا که رسید سکوت کرد.

در این مسجد مقام هایی است از جمله مقام حضرت مهدی، مقام حضرت خضر، مقام امام صادق. مقام امام زین العابدین ، مقام حضرت ادریس ، مقام صالحین و مقام ابراهیم خلیل که هر کدام نماز و دعایی دارد.

توجه کنیم که در اعمال مستحبی آنچه مهم است این است که  انجام اعمال از روی علاقه و اقبال قلب باشد پس هر کجا خسته شدید مشغول عبادت و نماز خودتان و استراحت شویداز دادن نیابت اجتناب شود. همه اعمال را می شود به نیابت از خود و بقیه مثل پدر و مادر انجام داد و خداوند از خزانه غیب طبق روایت از امام صادق ثواب را می دهد و از انجام دهنده هم کم نمی کند.

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 18:12 :: توسط : عبدالحمید امینیان

مختصری از بغداد

 

بغداد یکی از معروفترین شهرهای اسلامی و برای سالیان بسیار طولانی مرکز علمی جهان و پایتخت عباسیان بوده است .دقت و نگاه به این شهر بسیار عبرت آموز است

بزرگان و عالمان مدفون در بغداد

 نايبان چهارگانه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)

عثمان بن سعيد عمري   وي از نايبان چهارگانه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است . عثمان بن سعيد عمري اسدي ، معروف به سلمان ، مكني به ابوعمرو ، اولين نايب خاص حضرت بود . قبر وي در شهر بغداد ، سمت رصافه ، نزديكي دجله قسمت غرب بازار ميدان ( سوق الميدان ) در مسجدي به نام خودش واقع است . اين بنا كه در 1348 ق بازسازي شده داراي حرم و صحن وسيعي است و زائران زيادي دارد .

محمد بن عثمان ( ف 305 ق )    ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد ، معروف به شيخ خلاني ، دومين نايب حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است . وي پس از وفات پدر به نيابت آن حضرت در آمد و 48 سال سفارت ايشان را برعهده داشت . مقبره محمد بن عثمان در قسمت رصافه ( شرق دجله ) در محله اي به نام شيخ خلاني در خيابان جمهوري است كه در وسط شهر بغداد قرار دارد

مزار او ضريح ، گنبد و بقعه با شكوهي دارد كه مناره اي كاشي كاري شده و مسجدي در كنار آن واقع است . اين بنا در 1329 ق تجديد شده است .

حسين بن روح نوبختي  سومين نايب حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است كه قبرش در بازار شورجه بغداد واقع است .

 علي بن محمد سمري ( ف 329 ق )   قبر ابو الحسن علي از نايبان چهارگانه و آخرين نماينده ايشان ، در رصافه بغداد و غرب مدرسه مستنصريه ، داخل بازار كماليات قرار دارد . مرقد او داراي صحن و مسجد و مناره است و شيعيان زيادي از نقاط مختلف آن جا مي آيند .

قبور عالمان و فقيهان

شيخ يعقوب كليني  قبر محمد بن يعقوب كليني ، از عالمان و محدثان بزرگ شيعه در قرن سوم هجري و صاحب كتاب معروف اصول كافي ، در نزديكي مرقد چهارمين نايب حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ، يعني علي بن محمد سمري ، قرار دارد .

ابوحنيفه    قبر ابوحنيفه ، پيشواي فرقه حنفيه و شاگرد امام صادق ( عليه السلام ) ، در مسجدي به نام امام اعظم و در قريه اي به نام معظم در آن سوي دجله مقابل كاظمين قرار دارد . در ده معظم عمدتاً اهل سنت سكونت دارند و پادشاهان عثماني هديه ها و شمع دان هاي طلا و نقره برفراز ضريح او نصب كرده اند . بناي مقبره ابو حنيفه قلعه آجري شامل چهار برج و دروازه است كه در داخل آن مسجد و تكيه اي ساخته شده و ضريح ابو حنيفه وسط آن مسجد قرار دارد . اين ضريح نقره اي به دستور سلطان مراد پادشاه عثماني ساخته شد . در جوار قبر او دانشكده علوم ديني اهل تسنن واقع است . در نزديكي قبر او ، در همين محله ، ابوبكر شبلي و حسين بن منصور حلاج را به خاك سپرده اند

احمد بن حنبل    احمد بن حنبل مؤسس فرقه حنبلي و از محدثان برجسته اهل سنت در قرن دوم هجري است . قبر او در نزديكي رصافه بغداد قرار دارد و زيارت گاه مردم بغداد در زمان هاي گذشته بود ؛ دوراني كه بيشتر مردم بغداد به مذهب اهل سنت بودند و حرمت فراواني براي آن قائل مي شدند

ابوبكر شبلي   او يكي از بزرگان متصوفه بود كه نزديك قبر ابن حنبل به خاك سپرده شده است . شايان ذكراست كساني چون بشرحافي ، داوودطايي و ابوالقاسم جنيد ، از تابعان و زاهدان ، در نزديكي قبر او دفن شده اند. قبر معروف كرخي نيز در محله باب البصره قرار دارد

شيخ عبد القادر گيلاني ( ف 560 ق)   وي از مشايخ صوفيه بود و لقب قدس اعظم داشت . قبرش در رصافه واقع شده و بقعه كوچك و ضريحي از نقره دارد . زائران او بيشتر از كشورهاي هند و افغانستان هستند. اين بقعه توسط سلطان مراد عثماني تعمير و بازسازي شده و حياط ، صحن و گنبد بزرگي دارد

ابن ابي الحديدابن ابي الحديد شارح برجسته و معروف نهج البلاغه نيز در رصافه دفن شده است  شيخ شهاب الدين سهروردي  آرامگاه سهروردي ، از فلاسفه بزرگ شيعه و معروف به شيخ اشراق ، در بغداد است  سلطان سليمان و سلطان احمد ، از پادشاهان عثماني ، بقعه بزرگي براي او ساختند و مسجدي در كنار او برپا كردند . گفتني است قبر سهروردي در سوريه و در شهر حلب است و براي قبر وي در بغداد سند معتبري در دست نيست.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 18:9 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

شهر و حرم سامرا شهر سامرا چهارمين شهر مقدس عراق است.ساختمان اين شهر كه در 124 كيلو مترى شمال بغداد و در سمت‏شرق رودخانه دجله قرار گرفته،به سال 221 ه.باز مى‏گردد.در اين سال محمد المعتصم بالله فرزند هارون الرشيد پايتخت‏خلافت را از شهر بغداد به سامرا منتقل ساخت و تا سال 256 ه.هشت‏خليفه از اين شهر حكمرانى و خلافت نمودند.در اين سال المعتمد على الله عباسى بار ديگر به بغداد باز گشت و آنجا را پايتخت‏خلافت قرار داد. 
سامرا طى مدت سه دهه پايتختى،توسعه فراوانى يافت و تعداد زيادى از كاخها و تفريح‏گاهها و مساجد در اين شهر ساخته شد.آنچه امروزه بر اهميت اين شهر مى‏افزايد،قرار داشتن بقعه پاك دو امام معصوم و برخى از افراد خانواده ايشان مى‏باشد. 
حرم مطهر امام دهم حضرت على بن محمد الهادى عليهما السلام (تاريخ شهادت:سال 254 ه.) و امام يازدهم امام حسن بن على عسكرى عليهما السلام (تاريخ شهادت:260 ه.) قلب شهر امروزى را تشكيل مى‏دهد،اين بقعه در دوران زندگانى دو امام عليهما السلام خانه مسكونى آنان بود،و پس از شهادت در آنجا دفن شده‏اند.نخستين ساختمان برآرامگاه آنان،از قرن چهارم هجرى است كه تا كنون همواره تجديد و ترميم شده و توسعه يافته است.اين حرم مطهر داراى گنبدى است كه يكى از بزرگترين گنبدها در جهان اسلام است،محيط اين گنبد طلايى عظيم،68 متر است كه در آن 72 هزار كاشى طلا به كار رفته است.در دو سمت اين گنبد دو گلدسته طلايى زيبا قرار دارد كه هر يك داراى 36 متر طول است. 
گنبد كنونى در سال 1200 ه.بر جاى گنبد كهنى كه ناصر الدوله حمدانى در سال 333 ه.آن را ساخته بود بنا گرديد.در زير گنبد حرم مطهر،ضريح نقره‏اى زيبايى قرار دارد كه ساخته هنرمندان اصفهانى در سالهاى دهه 60 ميلادى است.درون ضريح آرامگاه دو امام معصوم و«حكيمه خاتون‏»دختر حضرت جواد و عمه امام عسكرى است كه شاهد ولادت امام زمان‏«عج‏»بوده است.اين بانو زنى پرهيزكار و مورد احترام چهار امام معصوم بوده است‏و ديگرى‏«نرگس خاتون‏»همسر امام حسن عسكرى عليه السلام و مادر امام زمان است. 
درون حرم و قسمتهايى از رواقها به طرز زيبايى آينه كارى شده و از يادگارهاى ملك فيصل اول پادشاه هاشمى عراق است و به وسيله ايوانى فراخ و سقف دار به صحنى كه گردا گرد حرم را فرا گرفته راه مى‏يابد.از ويژگيهاى اين صحن آن است كه فاقد حجره مى‏باشد.در زاويه شمال غربى صحن مطهر،مجموعه‏اى متشكل از صحن و ايوان و مسجدى بزرگ با گنبدى كاشى كارى شده قرار دارد كه به‏«مجموعه غيبت‏»مشهور است.در زير اين مجموعه زير زمينى است كه به‏«سرداب غيبت‏»شهرت دارد،و نيز اين مجموعه بخشى از خانه مسكونى حضرت عسكرى بوده است كه در اين زير زمين به عبادت مى‏پرداخته و پس از او محل اقامت امام زمان عليه السلام بوده است.اين محل از دير باز مورد توجه شيعه بوده است و ازآن جهت كه عبادتگاه سه امام بوده،از قداست و احترام ويژه‏اى برخوردار است.گفتنى است كه به وسيله پله‏هايى مى‏توان به زير زمين رسيد.فضاى اصلى و كهن زير زمين عبارت است از تالارى مربع مستطيل به ابعاد 3×5 متر.در شرق اين تالار فضايى است كه پنجره‏اى از چوب دارد و محل عبادت امام عليه السلام بوده است. 
پنجره اين نماز خانه يكى از با ارزشترين قطعات باقى مانده از دوران عباسيان است و داراى كتبيه‏اى كهن مى‏باشد.اين پنجره به دستور الناصر لدين الله عباسى (كه از خلفاى علاقمند به اهل بيت عليهم السلام بود) در سال 606 ه.ساخته شده است.در كاشى كارى درون اين بقعه نام ناصر الدين شاه قاجار ثبت‏شده است كه در سفر عتبات خود به زيارت اين جايگاه تشرف يافته است. 
خدام سرداب در داخل اين بقعه كوچك حفره‏اى تعبيه‏كرده‏اند و از آن به زائران خاك مى‏دهند كه فاقد هر گونه توجيه و دليل شرعى است،كاشيكاريهاى صحن و سر درهاى ورودى از دوره قاجاريه است. 

درباره حضرت امام هادی(ع) «امام ابوالحسن على النقى الهادى» - عليه السلام - پيشواى دهم شيعيان، در نيمه ذيحجه سال 212 هجرى در اطراف مدينه در محلى به نام «صريا» به دنيا آمد(1). پدرش پيشواى نهم، امام جواد - عليه السلام - و مادرش بانوى گرامى «سمانه» است كه كنيزى با فضيلت و تقوا بود 
مشهورترين القاب امام دهم، «نقى» و «هادى» است، و به آن حضرت «ابوالحسن الثالث» نيز مى‏گويند 
امام هادى - عليه السلام - در سال 220 هجرى پس از شهادت پدر گراميش برمسند امامت نشست و در اين هنگام هشت ساله بود. مدت امامت آن بزرگوار 33 سال و عمر شريفش 41 سال و چند ماه بود و در سال 254 در شهر سامرّأ به شهادت رسيد.

درباره امام عسگری(ع)   امام عسكرى، يازدهمين پيشواى شيعيان، در سال 232 ه. ق چشم به جهان گشود (1) . پدرش امام دهم، حضرت هادى-عليه السلام-و مادرش بانوى پارسا و شايسته، «حديثه‏» ، است  كه برخى، از او بنام «سوسن‏» ياد كرده‏اند  . اين بانوى گرامى، از زنان نيكوكار و داراى بينش اسلامى بود و در فضيلت او همين بس كه پس از شهادت امام حسن عسكرى-عليه السلام-پناهگاه و نقطه اتكاى شيعيان در آن مقطع زمانى بسيار بحرانى و پر اضطراب بود 
از آنجا كه پيشواى يازدهم به دستور خليفه عباسى در «سامراء» ، در محله «عسكر» سكونت (اجبارى) داشت، به همين جهت «عسكرى‏» ناميده مى‏شود. از مشهورترين القاب ديگر حضرت، «نقى‏» و «زكى‏» و كينه‏اش «ابو محمد» است. او 22 ساله بود كه پدر ارجمندش به شهادت رسيد. مدت امامتش 6 سال و عمر شريفش 28 سال بود، در سال 260 ه به شهادت رسيد و در خانه خود در سامراء در كنار مرقد پدرش به خاك سپرده شد. 
مشکلات علویان در زمان امام هادی وامام عسگری برخى از منابع تاريخى بر اين مطلب اشاره دارد كه علويان در روزگار اين طاغوت - متوكل - به قدرى سختى ومحروميت ديدند كه وحشت و مرارت آن قابل توصيف نيست، چنان بودند كه گاهى جز يك عبا نداشتند و اگر يك مرد علوى مى‏خواست ازخانه بيرون بيايد آن را مى‏پوشيد و همچنين اگر يك زن علويه مى‏خواست آن را بر تن مى‏كرد، مردم نيز از ترس سلطه ستم پشگان جرأت ارتباط با ايشان را نداشتند

مثالی از کرامات حضرت امام حسن عسگری از ابوهاشم نقل كرده‏اند،كه گفت: خدمت امام ابو محمد (ع) از تنگناى زندان و سنگينى كنده و زنجير شكايت كردم ،امام (ع) به من نوشت: امروز نماز ظهر را در منزلت خواهى خواند و همين طور شد، از زندان موقع ظهر آزاد شد و نماز را در منزلش به جا آورد.  ابو هاشم نقل كرده، مى‏گويد: در تنگناى معيشت بودم، خواستم از امام ابو محمد (ع) چيزى مطالبه كنم خجالت كشيدم، وقتى كه به منزل رسيدم ديدم صد دينار برايم فرستاده و نوشته است:

«هر وقت نيازى داشتى از تقاضا شرم مكن! زيرا تو به مقصودت خواهى رسيد

درباره سرداب غیبت حتى سالها پس از شهادت امام حسن عسكرى(ع) خلفاى عباسى منزل امام عسكرى(ع) را زيرنظر داشتند و گاهى به طور ناگهانى به آنجا يورش مى‌‌بردند تا بلكه بتوانند حضرت مهدى(ع) را دستگير كنند؛ زيرا در جريان شهادت امام عسكرى(ع) وقتى امام مهدى(ع) عموى خود جعفر را از نماز خواندن بر پيكر امام عسكرى(ع) باز داشتند و خود بر پيكر آن حضرت نماز خواندند تقريباً بر همگان معلوم شد كه امام مهدى(ع) على‌‌رغم مراقبتهاى دژخيمان عباسى متولد شده‌‌اند و هم‌‌اكنون جانشينى حضرت عسكرى(ع) را برعهده دارند. بنابراين، پس از شهادت امام يازدهم نه تنها از شدت تعقيب و جست‌‌وجوى عوامل حكومت كاسته نشد بلكه به جهت احساس خطر بيشتر بر شدت اين كار افزوده شد. در يك مورد معتضد (شانزدهمين خليفه عباسى) عده‌‌اى از سربازان خود را از بغداد به سامرا فرستاد تا به طور ناگهانى، در يك فرصت مناسب در حالى كه اطراف خانه امام عسكرى(ع) را به محاصره در مى‌‌آورند به داخل منزل يورش ببرند و اگر حضرت مهدى(ع) را در آنجا يافتند دستگير نمايند.
يكى از سربازان شركت كننده در آن يورش اين واقعه را چنين شرح مى‌‌دهد:
وقتى سربازان خليفه وارد حياط خانه امام عسكرى(ع) شدند و بخشهاى مختلف خانه را مورد بررسى قرار دادند به در سرداب منزل رسيدند و از صداى تلاوت قرآن كه به گوش مى‌‌رسيد متوجه شدند كه امام مهدى(ع) در سرداب مشغول تلاوت قرآن هستند. با مشاهده اين كار آنجا را به طور كامل به محاصره خود درآوردند و در پشت در سرداب منتظر ماندند تا موقع خارج شدن آن حضرت او را دستگير نمايند. مدتى بعد امام(ع) در جلو چشم سربازان خليفه از سرداب بيرون آمدند و آنجا را ترك كردند بدون اينكه حتى يك نفر از سربازان جرأت پيدا كنند تا كارى انجام دهند.
وقتى كه امام(ع) كاملاً از ديد سربازان دور شدند. فرمانده نيروهاى خليفه عباسى به نيروهاى خود دستور داد تا وارد سرداب شوند و امام(ع) را دستگير نمايند سربازها به او گفتند: مگر نديديد كه او از سرداب خارج شد و از مقابل شما عبور كرد و از خانه خارج شد؟ به محض شنيدن اين خبر فرمانده دژخيمان عباسى در حالى كه بسيار آشفته و نگران شده بود گفت: من كسى را نديدم اگر شما او را ديديد چرا دستگيرش نكرديد؟ آنها در پاسخ گفتند: ما گمان مى‌‌كرديم كه خود شما او را مى‌‌بينيد و لزومى نمى‌‌بينيد كه او را دستگير كنيم در نتيجه ما هم هيچ‌‌گونه عكس‌‌العملى نشان نداديم

از اين تاريخ به بعد سرداب امام حسن عسكرى(ع) به سرداب غيبت مشهور شد. اين در حالى بود كه سالها پيش از آن؛ يعنى در سال 260ق. به دنبال شهادت حضرت عسكرى(ع) دوران غيبت صغرا شروع شده بود
سرداب خانه امام عسكرى(ع) از آن جهت كه محل سكونت و عبادت سه نفر از امامان شيعه يعنى امام هادى، امام حسن عسكرى و امام مهدى(ع) بوده همواره در طول تاريخ مورد توجه و احترام مردم واقع شده است. علاوه بر آن به شهادت اسناد معتبر تاريخى، قبر بيش از بيست و دو تن از امام‌‌زادگان نيز در آن محل واقع شده كه اين امر در نوع خود نشانگر اهميت و ارج اين مكان شريف در نزد اولياى الهى است.

یا صاحب الزمان مشغول زندگي و روز مرگي خويشيم.انگار نه انگار تو را کم داريم!
آنچه از امور دنيائي که نداريم دنبالش هستيم ولي دنبال تو نه!
وقتي در آسايشيم بيشتر از تو غافليم!
اما وقتي در چنبره مشکلات مضطر مي شويم لااقل بعد از نااميدي از همگان تو را فرياد مي زنيم.
کاش آسايشي که ما را ازياد تو غافل کند را با سختي که تو را بياد ما اندازد عوض مي کرديم!
گرد و غبار حرمت طوطياي چشم ما اي آقاي غريب ،امير عدالت.


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 18:2 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

تاریخچه مختصر کاظمین  : کاظمین از زمان تأسیس و جمع شدن شیعیان به دور بارگاه امامان معصوم تا بحال چندمین بار مورد تخریب و وسیله سیل واقع شده حتی در زمان حمله مغول به این شهر و فتح آن و براندزای سلسله بنی عباس مورد حمله مغول قرار گرفته و تنها بارگاهی که از معصومین مورد تخریب توسط مغولان و آتش سوزی واقع شده همین حرم کاظمین بوده و این قضیه تهمتی که به شیعه زده می شود که جنگ ضد سنی انجام داده اند (چون خواجه نصیرالدین طوسی همراه مغولان بوده و براندازی بنی عباس هم توسط طراحی ایشان بوده ) و سنی کشی کرده اند را از دامان شیعه پاک می کند چون مغولان به حرف خواجه بنابر عدم تخریب بارگاه توجه ننمودند. حمله و غارتگری وهابیان هم باعث تخریب و دزدی از گنجینه حرم شد که شیخ کاشف الغطاء با مردم به مقابله آنان رفتند و رهبرشان سعود (جد همین آل سعود عربستان) مجبور به فرار شد.

ولی همواره در زمان های مختلف چه آل بویه  - چه فاطمینان شعیه مصر (مصریانی در آن برهه از تاریخ همگی شیعه بودند) که یکسال در کاظمین حکومت کردند چه عثمانی ها و یا جرین طی تاریخ همیشه بازسازی ها انجام شده و در صفویه پس از فتح بغداد توسط شاه اسماعیل توسعه و ساخت و ساز فراوان شد که مسجد صفوی در کنار حرم کاملاً سالم و مورد استفاده است از آن دوره می باشد. قاجار هم توسعه و ساخت و سازهای نمود و کف صحن را سنگ کرد.

لازم به ذکر است که قبل از آنکه نجف مرکز علمی شیعه شود کاظمین مرکز بوده چون نواب اربعه امام زمان در بغداد بودند (آرامگاه هایشان هم هنوز در بغداد است). و با رفتن خواجه نصیر به نجف مرکز علمی هم تغییر کرد علت رفتن خواجه هم درگیری های دائمی بین شیعه و سنی دراین شهر در طی تاریخ بوده. در زمان جنگ جهانی اول هم مرکز مبارزاتی علیه انگلیس و حمله های مستمرشان به عراق کاظمین بوده و در آن تاریخ وحدت بسیار خوبی بین شیعه و سنی برقرار شده بود و حتی آیت الله حیدری شخصاً به کمک لشکر عثمانی می رود و با سپاهی از شیعیان و سنیان از کاظمین به بصره می رود و خود نیز با کهلوت سنی که داشتند ول در میدان مبارزه حاضر می شوند و به جنگ می روند.

 

حضرت امام موسی کاظم(ع): هفتم صفر 128 هـ ق متولد شدند در ابواء بین مکه و مدینه . در عراق به باب الحوائج معروفند ون هر کس به ایشان توسط نموده حاجت خود را گرفته. از سال 148 هـ ق امامتشان شروع شد بنی عباس همان شیوه بنی امیه را در پیش گرفته بودند و شورش های پی در پی شیعیان شورع شده بود. برای همین به امام خیلی سخت گرفتند و سال ها حضرت د رزندان بودند و گاهی حتی حضرت از دست مأموران هارون متواری بودند و ایشان را پیدا نم یکردند و این موضوع در زندگی هیچ یک از اهلبیت دیده نمی شود. و نفاق خلفای بنی عباس هم شدید بود به طوری که همین هارون اول که به خلافت رسید به مدینه آمد و موسی ابن جعفر را مورد تکریم قرار داد ولی چون می خواست برای بعد از خودش مقدمات خلافت پسرش را آماده کند و مهمترین سد مقابل خویش را اما کاظم می دید هارون امام را بسیار در زندان های تاریک و سخت نگه داشت ولی در هر زندانی که امام می ماند به مرور مورد توجه و محبت زندانبانان که از نزدیک شان هارون نیزگاهی بودند واقع می شدند. و زندانبانان تحت تأثیر اخلاق و ایمان و عبادت ایشان قرار می گرفتند و دستور شهید کردن حضرت را به هر زندانبانی که می دادند از انجام آن سر باز می زدند و قبول نمی کردند. تا بالاخره یکی از آنان به امام سم خوراند و سعی نمودند که اینطور وانمود کنند که حضرت مریض شده اند ولی خود حضرت در بازدید عده ای از بزرگان به صراحت گفتند که به من سم خورانده اند و تا سه روز دیگر شهید می شوم.

بنی عباس هنگامی که بغداد را ساختند در کنار آن قرستانی به نام قبرستان قریش نیز ساختند که محل دفن بزران بود. حضرت را در آنجا دفن نمودند و پیشاپیش تشیع جنازه هم عموی هارون بود و بسیاری برای تشییع جنازه آمدند. پس از شهادت امام اول سعی شد تشییع بصورت غریبانه و بی سر و صدا باشد و جنازه حضرت را روی جر بغداد قرار دادند ولی همین عموی هارون تلاش نمود و جنازه را تحویل گرفت و با عزت ایشان دفن شدند

 

معجزه ای از امام موسی کاظم (ع)   هارون الرشید فردی که افسونگر بود یعنی تردستی و شعبده می دانست آمد تا مجلسی با حضور امام موسی کاظم کاری کند که امام خجالت زده شود و مسخره بازی در بیاورد . هنگامی که غلام امام می خواست نان بردارد و جلوی امام بگذارد نان حرکت می کرد  و از جلوی دست غلام کنار می رفت و همه خندیدند. امام سربلند کردند و به عکسی از شیر که روی پرده ای بود اشاره کردند که بگیر دشمن خدا را و شیر زنده شد و آن مرد را درید و همه وحشت کردند و عده ای غش کردند و شیر به محل خودش برگشت و عکس شد .

هارون بعد از به هوش آمدن ازامام خواست که به عکس بگوید آن مرد را برگرداند و امام فرمودند اگر عصای موسی برگرداند آنچه از ریسمانها و عصاهای جادوگران و ساحران بلعیده بود این مرد هم بر می گردد .( یعنی امکان ندارد که برگردد.)

 

امام جواد علیه السلام: در دهم جرب 195 هـ ق د رمدینه متولد شدند و عراق به باب المراد معروفند. ایشان طبق نظر عده ای در 9 سالگی و عده ای در 17 سالگی به امامت رسیدند. علم ایشان باعث تعجب همان بود  در بسیاری از موارد سعی می شد ایشان را از نظرعلمی توسط دانشمندان زمان شکست دهند که هر بار بر عکس می شد و باعث عزت ایشان می شد. مأمون امام را کوشید به دارالخلافه خود نزدیک کند که فاصله بین او و دوستارانشان بیندازد و حتی دختر خود ام فضل را نیز به همسری ایشان داد. هنگامی که مأمون خواست دختر خود را به زنی امام جواد بدهد عده ای اعتراض کردند که ایشان کودک است مأمون گفت شما نمی دانید. کوچک آنان مثل بزرگشان دانشمند است و اگر نمی پذیرید آزمایش کنید. یحی بن اکثم را آوردند تا با امام مناظره کند او از امام پرسید درباره محرمی که شکاری را بکشد چه می گوئید. امام فرمودند آیا در محدوه حرم کشته یا خارج آن – علام بوده یا جاهل – عمدی بوده یا سهوی – آزاد بوده یا برده – صغیر بوده یا کبیر – اولین بار بوده یا چندمین بار – شب بوده یا روز – احرام عمره بوده یا حج – حیوان کوچک بوهد یا بزرگ و ... و مسئله را به 2048 حالت تقسیم می کنند. او می فهمد که علم امام چقدر است و سئوالش چقدر ناقص و ضعیف بوده مأمون گفت دیدید به شما گفتم و بعد امام جواب ها را می گوید و امام سئوالی می کند راجع به آن مردی که اول روز به زنی نگاه می کند و آن نگاه حرام است. وقتی آفتاب قدری بالا بیاید نگاه به آن زن حلال می شود وقت ظهر دوباره حرام و عصر حلال غروب دوباره نگاه به آن زن حرام می شود و عشا حلال. نیمه شب حرام و وقت سپیده حلال. یحیی درمانده می شود و امام خود جواب را می گوید (منتهی الامال)

 

معجزه ای از حضرت امام جواد (ع)   روزی ابن عباس هاشمی نزد حضرت امام جواد (ع) رفت و آن روز ،روز عید بود و به آن حضرت از تنگی معاش شکایت نمود و آن حضرت محل نماز خود را (سجاده اش را ) بلند کردند و مشتی خاک برداشتند و آن خاک به برکت امام طلا شد و به او دادند و به بازار برد و فروخت . کاش حضرت دستی هم به دل ما بکشند و خاک وجودمان را طلا کنند و ابو جعفر طبری می گوید : دیدم امام را در حالی که دست می زد به برگ زیتون و آن نقره می شد ومن هم از حضرت بسیار از آن گرفتم و خرج کردم.

 

علمای آرمیده در کاظمین

خواجه نصیرالدین طوسی:   در حرم کاظمین دفن است و می گوید من از مولایم موسی بن جعفر شرم دارم که اینهمه از عنایات ایشان بهره برده ام و وصیت کنم مرا در نجف دفن کنند. وز دفن ایشان هم اتفاق عجیبی افتاد. هنگامی که خواستند زمین را بکنند برای دفن خواجه ناگهان سردابی دیده می شود که از بهترین کاشی ها پوشانده شده و قبر آماده است. تحقیق می کنند می بینند که آنجا را خلیفه ناصر برای خودش ساخته بوده ولی اجازه دفن خواجه را ندادند در آن سردابه قطعه سنگی بود که بر روی آن تاریخ احداث بنا نوشته شده بود و تاریخ احداث بنا مطابق سال تولد خواجه بود (11 جمادی الاولی 597 هـ ق)

(در علوم گوناگون مثل نجوم – ریاضیات – فقه – و .. .استاد بود. رصد خانه مراغه از ایشان است).

داستان : یکی از علمای اهل سنت که با شیخ بسیار دشمنی داشت به هلاکوخان گفتند چون شب اول قبل نکیر و منکر از مرده سئوال می کنند در مورد اعتقاداتش و چون مادر شما فوت کرده اند خواجه نصیر الدین طوسی را همراه مادرتان دفن کنید که در جواب ها کمک مادرتان کنند. هلاکوخان این موضوع را با شیخ در میان گذاشت. ایشان گفتند سئوال نکیر و منکر که حق است و من حرفی ندارم ولی چون شما هم خواهی مرد من را برای خودت نگه دار و آ« عالم سنی (که موضوع را طرح کرده بود) را با مادرتان در قبر بگذارید. هلاکو خان قبول کرد و همین کار را انجام داد.

ایشان رصد خانه مراغه را ساختند و زیج (کتاب علم هیئت ها یا همان کتاب علم ستاره شناسی ) ایشان دقیق ترین زیج هاست و مطالب آن درباره خسوف و کسوف مورد اعتماد همه منجمین است و علامه حلی به ایشان لقب استاد البشر داده است و سرآمد و بالاتر از همه بودند در علوم عصر خودشان و شدت ارادتشان به اهل بیت به گونه ای بود که وصیت کردند درکنار قبر امامان کاظمین دفن شوند و روی سنگ قبرشان نوشته شود « و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید »

 

ابن قولویه : استاد شیخ مفید بوده – صدوق به ایشان هم می گفتند

 

شیخ مفید : فردی است که سه توقیع (نامه با امضاء) در سال از ناحیه مقدسه حضرت صاحب الزمان برایش آمد. در عنوان آن حضرت نوشته بودند: «للاخ الاغرا سدید الشیخ مفید» که سدید نام ایشان بوده وقتی از وطن خود به بغداد که مرکز علمی آن روزگار بوده آمد به مجلس درس قاضی عبدالجبار معتزلی وارد شد و گفت ای قاضی اگر اجازه بدهی سئوالی کنم ایشان اجازه داد. شیخ پرسید حدیث غدیر آیا صحیح است یا نه. قاضی گفت بله – شیخ پر سید منظور از مولی چیست گفت اولی پرسید پس چرا اختلاف بین شیعه و سنی وجود دارد. جواب داده ای برادر حدیث غدیر روایت است و خلافت ابوبکر درایت و هیچ عاقلی درایت را به خاطر روایت ترک نمی کند. شیخ پرسید درباره حدیث یا علی حربک حربی و سلمک سلمی چیست؟ نظرتان. قاضی جواب داد صحیح است. شیخ گفت دباره اصحاب جمل (عایشه و طلحه و زبیر) چه می گوئید؟ گفت آنها توبه کردند. شیخ : جنگ درایت است و توبه روایت و هیچ عاقلی درایت را به خاطر روایت ترک نمی کند. قاضی ساکت شد و اسم شیخ را پرسید. سپس بلند شد و شیخ را جای خود نشاند و گفت: «انت المفید حقاً» رنگ چهره های همه حضار تغییر کرد و قاضی گفت من جوابی ندارم هر کسی جواب دارد بگوید تا شیخ به جای خودش برگردد.

و توقیع در زمان غیبت کربی برای هیچ کس نیامده به جز شیخ مفید و شیخ اسداله کاظمینی.خلافهای شیعه آل بویه طرفدار او بودند.

داستان : شبی شیخ در خواب دیدند که حضرت صدیقه کبری دست امام حسن و حسین را گرفته اند و به نزد شیخ آمده و می گویند « یا شیخ علمهما الفقه» فردای آن روز مادر سید مرتضی و سید رضی دست ایشان را گرفته و آمدند نزد شیخ و همان جمله را گفتند که نشان عظمت شیخ و سید مرتضی و رضی است.

 

مسجد صفوی  یکی از مساجد قدیمی کاظمین که درکنار حرم است و به حرم وصل است که شاه اسماعیل صفوی آن را در 926 قمری بنیاد نهاد . این مسجد پس از چهارصد سال همچنان زیبا و استوار است و نشانه استحکام و زیبایی معماری عصر صفوی است  . منبری هم داخل آن است که خودش ازشاهکارهای هنری عصر صفوی است .

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 18:0 :: توسط : عبدالحمید امینیان

وادی السلام


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 17:35 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

کمی درباره حضرت امیرالمؤمنین : دو گروه در تاریخ راجع به حضرت علی گناهکار شدند. گروهی که قدر و منزلت او را نشناختند و او را کوچک شمردند و گروهی که او را خدا خواندند و در موردش غلو نمودند و این نشان دهنده عظمت و خصوصیات منحصر به فرد و ویژه آن حضرت است. فضایل ایشان از حد بیرون است  و شناخت قدر و عظمتش در توان ما نیست ولی آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید.

 

فضایل حضرت امیر المومنین : حضرت امیرالمونین جهادش درراه خدا از همه مردم بیشتربود و نیز عالم ترین و داناترین خلق بود از جهات مختلف که پیامبر فرمودند : من شهر علم هستم و علی درب آن است و حضرت مولا می فرمودند : ازمن بپرسید قبل از آنکه مرا از دست بدهید و می فرمودند که من به راه های آسمان آگاه ترم تا به راه های زمین  در تفسیر قرآن و علم نحو و بسیاری از علوم دیگر که درآن زمان بوده ایشان سرآمد بودند و نیز در قرآن هم آیاتی که اشاره به عظمت ایشان باشد زیاد است از جمله آیه مباهله که ازحضرت علی به عنوان جان پیامبر یاد می شود «النفسنا و انفسکم»

وبسیار سخاوتمند بودند و با آنکه دارای باغ ها و چاه های بسیار بودند ولی زاهد ترین مردم بودند و از لذت های دنیا کفاره می گرفتند  و عبادتشان از همه بیشتر بود به طوری که حضرت زین العابدین می فرمایند « چه کسی می تواند مانند علی (ع) عبادت کند .»

ومهربان ترین مردم بود و بسیار در جنگ ها و دشمنان خود را بعد از آنکه اسیر او می شدند می بخشید و آزار می کردند و مهر و عطوفت ایشان هنور هم بر زائران اش ادامه دارد و داستان های بسیاری از محبت و کرامت ایشان برزائران اش است از جمله اینکه درویشی وارد حرم می شود و خطاب به مولا می گوید یا علی تو به این همه طلا و تزئینات داخل حرم نیاز نداری .یک تکه اش را به من بده تا من راحت زندگی کنم و همان لحظه تکه ای طلا از سقف می افتد ولی خدام نمی گذارند درویش آن را بر دارد و آن را به جای خودش وصل می کنند و این اتفاق تا سه روز می افتد و خدام مانع می شوند درویش طلا را بردارد .

تا خود حضرت به خواب یکی از علما می آید و دستور می دهند که طلا را به درویش بدهید و هر چیز دیگری هم خواست بدهید . به خواب درویش هم می آیند و می فرمایند : هم طلا را بگیر و هم هر مقدار دیگر خواستی بگیر و بعد راضی شو و درویش هم قندیل طلا را می گیرد و هم مقدار زیادی پول تا راضی می شود.

وحضرت فصیح ترین خلق بودند و آنهایی که عربی خوب می دانند از خواندن نهج ابلاغه تعجب می کنند ازبس که بلیغ و فصیح است و نیز معجزات بسیاری از حضرت دیده شده که خواندنی است و خوب است که به کتاب هایی در این زمینه مراجعه کنیم و حضرت مولا را بیشتر بشناسیم ورفتار ایشان را در خوبی اخلاق و دراهل عبادت بودن و اهل علم و دانش بودن و نیز اهل کار و تلاش زیاد بودن را سرمشق زندگی خودمان قرار بدهیم و فقط برای آنکه کمی از دریای علم و محبت و تقوای آن حضرت بهره مند شویم چند خط از وصیت های حضرت به امام حسن را می نویسم . اصل وصیت نانه مفصل است.

« ای فرزندم حسن ، بعد از من امت با تو راه مخالفت پیش می گیرند . پس دنیا را هدف اصلی خویش قرار نده و درطلبش متاز و نماز را در اول وقت بخوان و بر آنانی که مشکلات دارند ترحم کن و فقیران را دوست داشته باش و تواضع و فروتنی داشته باش و آرزوهایت را کوتاه کن و یاد مرگ کن و از خدا بترسی.درکار دنیا مسامحه کن و درکارآخرت عجله داشته باش.خوبان رابه خاطر خوبی شان دوست داشته باش و خدا را همیشه یاد کن . برکوچک تر ها رحم کن و بربزرگترها و پیران احترام کن و صدقه بده و روزه بگیر که سپر بدن است از آتش و بسیار دعا کن و ... »

البته حضرت امام حسن (ع) که معصوم بودند و علم ایشان لدنی بوده و شاید حضرت اینها را به ما گفته و جالب است که طی عمر خود شاید یک بار هم وصیت های مولای خود را کامل نخوانده ایم.

علم ایشان بسیار عجیب بوده و می فرمایند که قبل از آنکه مرا از دست بدهید از من بپرسید و می فرمودند من به راه های آسمان ماهر ترم تا به راه های زمین. زهدشان در حدی بود که می توانستند از بهترین عمت های دنیا بهره ببرند ولی زهد را برگزیدند و عبادتشان و حکومتشان که سراسر مشغول جنگ و زدودن غبارها و زنگارها از جامعه اسلامی بودند در مدت کوتاه حکومت آن حضرت سه جنگ بزرگ رخ داد.

جنگ جمل: ناکثین توسط عایشه و طلحه و زبیر که جزو اولین بیعت کنندگان بودند.

جنگ صفین : قاسطین ، جنگ با معاویه و قرآن بر سر نیزه نمودن.

جنگ نهروان: مارقین، متعصبان کوردلی که عبات پیشه نیز بودند و به خوارج معروف هستند و هر گونه حاکمیتی را منکر می شدند

 

حرم حضرت علی : پس از 95 سال از شهادت حضرت قبر ایشان در شکارهارون الرشید و پناه آهوان به آنجا و نیز نامه منصور عباسی به امام صادق که ابومسلم از تو درخواست کرده که قبر مولا را مشخص کنی . پیدا شد این اتفاق در سال 135 هـ ق بود.

گنبد طلای و ایوان طلا به دستور نادرشاه انجام شده. توسعه حرم در زمان صفویان که بغداد را نیز فتح نمودند بودند انجام شد. قاجاریان نیز هزینه های بسیاری نمودند صحن حرم در زمان شاه عباس صفوی و با مهندسی شیخ بهایی انجام شد

 

وادی السلام : بزرگترین قرستان جهان است. بسیاری از صلحا – بزرگان – علماء و سادات در آن مدفون هستند. این قبرستان تاریخی است و بیش از هزار سال تاریخ و عمر دارد. بسیاری از قبرها دارای قبه و بارگاه هستند  و شیوه دفن اموات در آن بصورت سردابی است. یعنی اتاقی زیر زمین می کنند و پله ای می خورد تا روی زمین. در دیواره های آن سرداب قبور را بصورت طبقه ای می کنند و بصورت خانواده ای است و هر خانواده مثلاً 50 مترزمین می خرد و سرداب احداث می کند و گاهی بالای سرداب قبه و گنبدی می سازند

ادیب الممالک آنجا را دیده و در سفرنامه خویش نوشته است: باطن آن قبرستان معلوم است که بهشت جاودان است و مکان ارواح مؤمنان ولیکن در ظاهر نیز قرستانی به آن شکوه و به آن طراوت و روح در ربع مسکون نیست و مقبره هود و صالح پیامبر نیز در آنجاست.

برای این قبرستان فضایل بسیار نقل شده از جمله: امام علی می فرمایند: در این سرزمین ارواح مؤمنان دسته دسته با یکدیگر صحبت می کنند و هر مؤمنی در هر جایی از زمین که بمیرد به او گفته می شود به وادی السلام ملحق شو که وادی السلام جایگاهی از بهشت است. و گفته اند از این قبرستان خداوند هفتاد هزار نفر را بدون حساب وارد بهشت می کند.

ناصرالدین شاه هم که از این قرستان دیدن کرده و سفرنامه خوبی هم نوشته می گوید: به اندازه شهر نجف ابنیه و آثار دارد.

مرقد هود و صالح پیامبر در  آن است که در شهر خاموشان دارای گنبدی است نخست علامه بحرالعلوم بقعه و نمایی گچی روی آن ساخت.

مقام های امام مهدی و امام صادق و امام سجاد: قسمت شمالی وادی السلام مقام حضرت    مهدی و امام صادق است که دارای گنبدی آبی است و چاهی نیز معروف به بئر امام مهد یدر آن است و امام زمان در آن مشاهده شده (درآن محل) مقام حضرت زین العابدین امام سجاد که در کنار بحر نجف است و مقبره صافی صفای یمانی نیز در آن ست که از یاران اهل بیت بوده است و وصیت نموده که پس از مرگش جنازه اش را بیاورند به نجف و آنجا دفن کنند. معروف است حضرت امام سجاد برای زیارت حضرت علی آمدند در این مکان نماز گذاردند و بیتوته کردند در مقام حضرت مهدی بسیاری از علما و بزرگان علی الخصوص عرفا مثل آقای قاضی می آمدند و عبادت می نمودند و از فضای معنوی آن بهره می بردند.

حضرت علی بسیاری از زمین وادی السلام را خریده بودند و علت آن را چنین گفتند که از رسول خدا شنیدم که از پشت کوفه (نجف و وادی السلام) هفتاد هزار نفر بدون حساب می حشور می شوند. خواستم از زمین های من باشد.

 

کمیل بن زیاد: کمیل از یاران حضرت علی و امام حسن بود و به صفات شجاعت و عبادت و زهد معروف بود. یکی از هشت عباد و زاهد معروف کوفه در زمان خود بود. از عبرت های تاریخ این است که برادرش حارث بن زیاد فردی آلوده بود و از یاران عبیداله بن زیاد. همان شخصی بود که طفلان مسلم را برای گرفتن جایزه به شهادت رسانید. متولد اول بعثت و یا به قولی 12 بعثت بود. هنگامی که عثمان مورد سرزنش و اعتراض مردم بود کمیل جزو اولین کسانی بود که در کوفه پیشنهاد خلع عثمان و واگذاری خلافت به حضرت علی را داد کمیل مانند میثم تمار صاحب سر علی بود و کمیل برخی از شب ها به هنگام عبادت همراه حضرت علی بود. یکی از شب ها بعد از نماز و عبادت در مسجد کوفه به همراه حضرت علی هنگام بازگشت صدای حزینی به گوش رسید که آیه « من هو قانت آناء الیل» را می خواند. کمیل در ذهن از او تمجید نمود. حضرت متوجه حالت درونی او شد و فرمودند از زمزمه این مرد تعجب نکن که او اهل آتش است و من بعداً در آینده خبرش را به تو خواهم گفت. مدتی بعد در جنگ نهروان که با خوارج بود بعد از کشته شدن بسیاری از خوارج حضرت همانطور که شمشیر به دست داشتند و از آن خون می چکید از میان اجساد و سرها گذشتند و شمشیر روی سری از سرها گذاشتند و فرمودند یا کمیل امن هو قانت یعنی ای کمیل این همان فرد است. کمیل نقل می کند که به همراه حضرت مولا از شهر خارج شدیم تا به گورستان رسیدیم امام علی نظر به گورستان انداختند و فرموند: یا اهل القبور یا اهل البلاء یا اهل الوحشه ما خبر ما عندکم فان الخبر ما عندنا قد قسمت الاموال و اتیمت الا ولاد و استبدل بالازواج فهذا جزء عندنا فما الخبر عندکم و سپس رو کرد به من و فرمودند: ای کمیل اگربه آنان اجازه می دادند که جواب بدهند می گفتند فان خیر الزاد التقوی پس گریه کردند و فرمودند ای کمیل قبر صندوق عملاست و هنگام مرگ دیده می شود . کمیل از راویان حدیث بود.

 

داستان دعای کمیل این است که : کمیل می گوید با مولایم امیرالمومنین در مسجد بصره نشسته بودیم که عده ای از یاران از مولا درباره آیه ای که می فرماید: فیها یفرق کل امر حکیم «دخان 4» پرسیدند . حضرت فرمودند: مراد شب نیمه شعبان است. به آن کسی که جانم در دست اوست بنده ای از بندگان خدا نیست مگر اینکه آنچه از نیک و بد بر او جاری می شود در شب نیمه شعبان تا آخر سال برای او تقسیم می شود و هیچ بنده ای آن شب را احیا نمی دارد و دعای حضر را نمی خواند مگر اینکه دعای او مستجاب می شود. سپس حضرت به منزل رفتند. شبانگاه به خانه مولا رفتم و درب کوبیدم. فرمودند ای کمیل چه می خواهی عرض کردم ای امیر المؤمنین درباره دعای خضر آمده ام. حضرت فرمودند بنشین و چون این دعا را حفظ کردی در هر شب جمعه و یا ماهی یکبار و یا سالی یکبار و یا در عمرت یکبار آن را بخوان که خدا برای تو چاره می سازد و یاری ات می کند و روزی ات می دهد و معضرت الهی شامل تو می شود. ای کمیل طول مدت رفتاقتت با ما واجب شد که خواه شتو را انجام دهیم. سپس فرمودند بنویس: الهم ان اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیئ

کمیل در سن نودسالگی به دست حجاج سر از بدنش جدا شد و به شهادت رسید. شهادت او درسال 82 ه – ق بوده است.

او را در منطقه ثویه در نزدیکی کوفه بود دفن نمودند. بسیاری از دوستان و یاران دیگر حضرت علی نیز در این منطقه دفن شده اند که اثری از مقابر آنان نمانده است مثل قنبر غلام علی که البته در سوریه نیز مزاری دارد و مقبره کمیل نیز تا پایان دولت عثمانی مورد بی توجهی و متروک بود تا اینکه به دست شیخ باقر عبدالنبی احیا و بازسازی شد و هنوز نیز تولیت آن بقعه به دست همان خاندان و فرزندانش می باشد.

در نزدیکی آرامگاه کمیل مسجد حنانه می باشد. وقتی سرهای مقدس شهدای کربلا را از کربلا به کوفه می بردند سر مقدس حضرت امام حسین را بر زمین این مسجد گذاشتند و دراین هنگام صدایی شبیه صدای ناله بچه شتری (حنانه) بود از این زمین شنیده شد. بعضی هم می گویند به هنگام حمل بدن مبارک امیرالمؤمنین آن بدن مقدس را لحظه ای در آن زمین گذاشتند و آن صدا شنیده شد.و اله اعلم بالصواب

بعضی از علمای آرمیده در نجف

 

شیخ طوسی :    در مسجد کنار حرم دفن است. ایشان بزرگ و رئیس حوزه علمیه بغداد بودند. شاگردان زیادی داشتند مثل ابن بابویه – 51 کتاب مهم نوشتند مثل تهذیب و استبصار.

پس از حمله مغول به بغداد و از بین بردن بسیاری از علما و کتب شیعه و آتش زدن آنها ، ایشان به نجف رفتند و حوزه علمیه را تأسیس کردند و بسیاری از کتب و مطالبی که از بین رفته بود را در همانجا بازنویسی فرمودند.

دو کتاب او ( تهذیب و استبصار ) جزء 4 کتاب اصلی شیعه است و درمجلس درسی او سیصد نفر مجتهد جمع می شدند و هفتاد و پنج سال عمر نمودند و هنگامی که بیست و سه ساله بودند به عراق آمدند.

 

علامه حلی : ایشان در 28 سالگی مرجعیت مردم را بر عهده گرفتند. سلطان محمد اولجایتو در سلطانیه حکومت می کرد و سلطان ایران بود. سنی بود. روزی حین عصبانیت همسرش را سه طلاقه کرد. بعداً پشیمان شد علما را جمع کرد و راه چاره ای خواست. گفتند راهی ندارد و باید جدا شوید. یکی گفت در حله عالمی است که این طلاق را قبول ندارد علامه را از حله خواستند به ایران آمد و طبق احکام و با استدلال ثابت کرد که این طلاق باطل است.

هنگام ورود کفش هایش را زیر بغل زد و کنار سلطان نشست. علمای سنی گفتند آیا نگفتیم رافضی ها افراد سبک سر و بی خردی اند. سلطان از علامه پرسید چرا چنین کردی ایشان گفتند پیغمبر هم به غیر خدا سجده نکرد و من به سلطان سجده نمی کنم. کفش هایم را هم ترسیدم حنفی ها بدزدند. چون ابوحنیفه یکبار کفش های رسول خدا را دزدید. گفتند ابوحنیفه صد سال بعد از رسول خدا می زیسته.

گفت ببخشید لابد شافعی بوده. اینبار شافعی ها نارحت شدند و گفتند شافعی دویست سال بعد از پیامبر بوده . گفت پس حتماً مالک دزدیده مالکی ها هم گفتند مالک رسولخدا را درک نکرده گفت حتماً شاید احمد بن حنبل بوده. گفتند تکذیب می کنیم او هم زمان رسول خدا نبوده است.

علامه رو به سلطان کرده و گفتند دانستی که هیچ کدام از رؤسای مذاهب اینان زمان رسول خدا نبوده و بدعت است تبعیت از اینان چون ممکن است یکی از همین ها از رئیس مذهب خود بالاتر باشد ولی نمی توان خلاف او فتوا بدهد ولی ما از علی (ع) تبعیت می کنیم که پسر عمو – وصی و داماد رسول خدا بوده . پس از آن سلطان اسمش را به سلطان محمد خدابنده تغییر داد. شیعه شد – به نام اهل بیت سکه زد و خطبه د رتمام ممالک او به نام اهلبیت خوانده شد و مذهب رسمی هم شیعه شد.

و از عجایب اینکه ایشان تالیفات بسیار زیادی داشته اند و بعضی علمای زمان ایشان می گویند که پانصد کتاب به خط خود علامه ازایشان دیده اند . و این غیر از کتبی است که به خط دیگران ازعلامه نوشته شده و با توجه به سفرهای بسیار ایشان و گفتگوهای زیاد با علمای دیگر فرقه ها و بزرگان و نیز تدریس های زیادی که همیشه داشتند این مقدار کتاب خودش ازکرامات ایشان است .

 

سید رضی الدین علی بن طاووس  معروف به ابن طاووس که درسامرا و درسرداب صدای حضرت ولی عصر را شنیدند که می فرمودند خدایا شیعیان ما از طینت ما خلق شده اند و به آب ولایت ما خمیر شده اند . پس بیاد و به خاطر ما ایشان را ببخش وظیفه خواست او را قاضی کند.

قبول ننمود و گفت : دعوایی بین عقل من و نفس من است که عقل می گوید می خواهم تو را بهشتی کنم و نفس می گوید آخرت نسیه است و من می خواهم به تو لذت های حاضر را بچشانم و من هنوز این دعوا را پس از پنجاه سال نتوانسته ام حل کنم . چگونه قاضی شوم . علامه حلی فرمودند که برای ابن طاووس کراماتی است که بعضی را برای من گفته اند.

 

مقدس اردبیلی: بسیار زاهد و متقی بود. که علامه مجلسی درباره اش می گوید ایشان به حد نهایی تقوا و زهد رسید. زمان او حوزه نجف بسیار رونق گرفت. شاه عباس از او خواست که به اصفهان بیاید ولی قبول نکرد. ایشان از چاه یکبار خواست آب بکشد پر از طلا و جواهر بالا آمد. خالی کرد تا چندین بار. ازخدا خواست احمد از اتو آب می خواهد نه طلا. سپس آب بالا آمد. یکبار با شیخ بهایی در نزد سلطان بحث علمی کردند. شیخ بهایی پیروز شد. شاه شاد شد، مقدس شیخ را به گوشه ای برد و مسئله علمی را برایش روشن کرد. شیخ گفت چرا جلوی شاه نگفتی تو که اینقدر مسلط بود. گفت به صلاح مذهب نبود که جلوی شاه من پیروز شوم چون تو بزرگ علمای ایرانی و در شاه نفوذ داری

ازجمله کرامات مقدس اردبیلی اینکه شبی پیامبر را در خواب دید درحالی که حضرت موسی کلیم هم در خدمت آن بزرگوار بودند . حضرت موسی ازپیامبر اسلام (ص) سوال نمود این مرد کیست ؟

پیامبر اشاره فرمودند که از او سوال کن . پس موسی از مقدس پرسید تو کسیتی ؟ گفت من احمد . پسر محمد. از اهل اردبیل و درفلان کوچه و فلان خانه مسکن من است .موسی گفت : من اسم تو را پرسیدم این همه تفصیل چرا ؟

مقدس جواب داد : خداوند عالم از تو سوال کرد این چیست که در دست توست و تو چرا این همه تفصیل درجواب گفتی ؟ موسی روبه پیامبر ما کرد و گفت: راست فرمودی که علمای امت من مانند انبیای بنی اسرائیل می باشند.

 

سید محمدباقربحر العلوم   ایشان بسیار عالم بودند به گونه ای که در تفسیر و یا هر علم دیگری توانایی سخنرانی و درس دادن را داشتند و پدرش در خواب دید که حضرت امام رضا شمعی را داده اند به فردی که بالای منزل ایشان نصب کند و آن شمع نور عجیبی دارد . در همان شب سید بحر العلوم متولد می شوند.ایشان مدت دو سال در مکه اقامت داشتند و دراین مدت به همه مذاهب درمسجد الحرام درس می دادند و هیچ کس نمی دانست که شیعه هستند (یعنی به علوم تمام مذاهب تسلط کامل داشتند ) و با امام جمعه مکه گفت و گو ها داشتند و درآخر هم امام جمعه مکه به مذهب شیعه از دنیا رفت و توسط سید عبد العلوم غسل شد ( مطابق شرع شیعه ) و از خدمات ایشان تعین حدود مکه بود که در آن زمان ازبین رفته بود وایشان با راهنمایی حضرت ولی عصر حدود مکه را احیا نمودند.

 

کاشف الغطاء:   از شیخ جعفر کاشف الغطاء پرسیدند آیا درست است که م یگویند اما معصوم در طول عمرض اصلاً مرتکب گناه نمی شود؟ و آیا اصلاً این ممکن است؟ ایشان فرمودند: من که یک نفر غیر معصومم چهل سال است که حتی یک مکروه هم انجام نداده ام چه رسد به معصوم (فوائد الرضویه).

ایشان بسیار متواضع ومهربان بودند  و بسیار شجاع هم بودند و پس از علامه بحر العلوم به مقام مرجعیت شیعیان رسید . حکم جهاد ایشان علیه روس ها و حمایت از عباس میرزا دردوران فتح علی شاه و رد  فرقه وهابیت ازفعالیت های ایشان است .هنگام حمله وهابیان به نجف دفاع جانانه ای مقابل آنان انجام دادند و پس از جنگ بزرگی بسیاری ازآنان را کشتند ورئیس آنان به نام سعود ( از نیاکان همین پادشاه فعلی عربستان ) پا به فرار گذاشت .

بسیار به تربیت فرزندانشان اهمیت می دادند و آنان را برای نماز درحرم بیدار می کردند . روزی یکی از فرزندانشان گفت شما بروید حرم من بعدا می آیم و ایشان گفتند من می مانم تا تو هم بیایی و با هم به حرم رفتند.

درجلوی درب گدایی نشسته بود . کاشف الغطاء ازفرزندش می پرسد این فرد چه می کند . او می گوید گدایی . می پرسد چقدر گیرش می آید . او می گوید فلان مبلغ ناچیز .سپس کاشف الغطاء می گوید این فرد برای این مبلغ صبح به این زودی به اینجا آمده آن وقت تو به اندازه این فرد به وعده خدا که برای شب خیزان  که گفته برایشان چشم روشنی کنار گذاشته اعتماد نداری ؟ وآن فرزند تاآخر عمرش نماز شبش ترک نشد .

 

مرحوم محدث قمی متوفی 1359 ه ق :ایشان بسیار متواضع بودند بطوریکه نقل میکنند پدر ایشان به مجلس روضه خوانی میرفتند که از روی کتاب منازل الاخره (که نوشته خود شیخ عباس قمی بود ) برای حضار کمی هر روز میخواند . روزی به شیخ عباس میگوید ای کاش تو هم روضه خوان میشدی و از این مطالب خوب میخواندی ولی ایشان تواضع میکنند و نمیگویند که این کتاب نوشته خود من است  . این نشانه خلوص ایشان است که کار را صرفا وفقط برای خدا انجام میدادند و حتی تلاش نمیکنند اعتباری هم از این طریق کسب نمایند

 

پادشاهان مدفون در نجف ...

پادشاهان آل بویه : این خاندان تلاش و زحمات زیادی در جهت احیاء و بازسازی مکان های مقدس ازعراق نمودند. قبور آنان اکنون مشخص نیست ولی در کف سازی صحن حرم در سال 1316 قمری برخی از سنگ قبرهای آنان کشف شد .

عنصر الدوله دیلمی و بسیاری از پادشاهان دیگر و نیز پادشاهان شیعی آل حمدان که نقش مهمی از نهضت مقاومت و مقابله با تجاوزهای نیروهای بیزانس داشتند و به گفته کاشف الغطاء مرده های خود را از شام و حلب و موصل به نجف می آوردند و نیز پادشاهان ایلخانان مغول و تیموریان قبورشان اکنون مشخص نیست .ولی به عنوان مثال هبة الدین شهرستانی می گوید درسال 1350 قمری قبر تیمور لنگ ( موسس سلسله تیموریان) را در کنار قبر شیخ طوسی در سرداب دیده است .


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 17:25 :: توسط : عبدالحمید امینیان

حرم امام حسین (ع)

شهر کربلا در کنار صحرا و در جنوب غربی رود فرات است. در قدیم در این منطقه روستایی به نام العین وجود داشته که کاروان ها راهشان از آن م یگذشته است مسافت کربلا تا بغاد و نجف 80 است و تا تهران 980 کیلومتر.

حضرت علی در سال 36 ق برای جنگ صفین از این منطقه گذشته اند و چون نام آن را فهمیدند در آن نماز خواندند و فرمودند، در این سرزمین واقعه سختی رخ خواهد داد.

به آن حائر حسینی هم می گویند. وقتی متوکل دستور تخریب حرم را داد و دستور داد آن را شخم زدند و آب انداختند تا اثارش نیز از بین برود ولی گاوها از روی قبر رد نشدند و این واقعه را شخصی که خودش دیده بود برای شیخ طوسی تعریف کرده بود و آب نیز روی قبر را نگرفت و از کناره های آن رشد و در عرب به زمینی که آب در آن فراگیر نشود و آن را دو ربزند حائر می گویند.

 

تربت کربلا    شفا است و برای مهر آن خواص خاصی ذکر شده و این خواص فقط در مورد خاک کربلا آمده / تا هشت فرسخ از قبر امام تربت است (ابن فهمد حلی) در کنار قبر آن امام درخت سدری بوده که علامت زائران بوده. لازم به ذکر است که پسر متوکل (منتصر عباسی) پدرش را به خاطر این کار که باعث شورش ها شده بود به قتل رساند و تلاش زیادی برای بازسازی حرم نمود.

حرم امام حسین همواره دارای ساختمان هایی بوده و گاهی تخریب شده اند. بنای فعلی مربوط به صفویه و افشاریه و سلطان های ایلخانی مثل اویس جلایری است.

« مناره العبد مثل ماره سامرا بوده که ا زحرم امام حسین به طرف حرم حضرت ابوالفضل دست چشت بوده که حدود 80 سال قبل تخریب شده به دلیل واهی و مردم بسیار گریان و غمگین شدند.»

دولت های عثمانی و قاجار هم تلاش هایی نموده اند.

در سال 1216 هـ ق که وهابیان پس از تخریب گنبد و بارگاه امامان معصوم دربقیع به کربلا و نجف هم حمله کردند که مصادف با زمان قاجاریه درایران است. تخریب های آنان را قاجاریه جبران نمود و ساخت و سازهایی نمود. اثار گلوله هایی که امروزه در حرم دیده می شود کار نیروهای بعثی است که به شیعیان متحصن در حرم حمله نموده بودند. این شیعیان علیه حکومت وقت قیام نموده بودند . دو مناره حرم مربوط به حدود 650 سال قبل سلطان اویس جلایری است که آن یکی که کمی خراب تر است حدود 65 سال قبل نیمه تخریب و بازسازی شده . در حرم حضرت امام حسین بسیاری مدفون شده اند که از آن جمله اند:

 

شهدای کربلا: که در پائین پای حضرت دفن هستند و اسامی شان که حدود صد و بیست است در بالای ضریحشان نوشته شده است. حضرت علی اکبر و علی اصغر در همان ضریح امام حسین مدفون می باشند.

 

حبیب بن مظاهر : او که از یاران حضرت علی و بزرگ قبیله بنی اسد بوده و در تمام جنگ ها در کنار مولا علی بوده است. او در سن 75 سالگی در کنار حضرت در کربلا بوده و سردار جناح چپ سپاه امام بود. او درساعات آخر بسیار شاد بود. بریر به ایشان گفت برادر این ساعت ساعت شوخی و خنده نیست و حبیب پاسخ می دهد چه جایی بهتر از اینجا برای خوش حالی . به خدا قسم دوست دارم با این یاغیان نبرد کنم و ...

و امام حسین هنگامی که خبر شهادت حبیب را شنید چهره شان درهم شد و فرمودند آفرین حبیب تو شخص فاضلی بودی که در یک شب قرآن را تمام می کردی و حبیب صاحب سر علی بود مثل میثم و از ایشان بسیار علوم را یاد گرفته بود.

 

ابراهیم  مجاب: او نوه امام موسی کاظم بود – فرند محمد عابد که به سبب نماز و روزه بسیار به عابد مشهور شده است. پدرش از ظلم بنی عباس به شیراز فرار کرده بود و قرآن می نوشت. مزار او در شاهچراغ است. سید ابراهیماولین سید فاطمی بود که که بعد از متوکل عباسی که همه را فراری داده بود و بسیاری را شهید کرده بود به کربلا آمد و آنجا را طون خود ساخت. آل طعمه عراق که نویسندگان خوبی هستند از نسل اویند. هنگامی که سید ابراهیم آمد به مزار سید الشهدا خطاب به مزار نمود و گفت السلام علیک یا ابی و صدایی شنید که گفت و علیک السلام یا ولدی به همین سبب به مجاب معروف شده است. علمای بزرگی در کنار مزار او دفن هستند.

 

قتلگاه: در کنار آرامگاه حبیب دری است که به وسیله راهروی باریکی به ضریحی می رسد که محل شهادت حضرت امام حسین است. در قدیم چون خاک زیادی از آنجا برداشته بودند گود شده بود و پله می خروده به سمت پائین ولی امروزه درب ندارد. امیر کبیر – مظفرالدین شاه – محمد علی شاه – احمد شاه و بسیاری دیگر در حرم امام حسین است

 

حضرت ابوالفضل  :   از طرف پدر که فرزند امیرالمؤمنین بوده و فنون جنگی و راه و رسم نبرد را در دوران نوجوانی از همان حضرت فرا گرفته بودند. از طرف مادر به فاطمه کلابیه که از قبیله بنی کلاب که به جنگاوری و شجاعت در بین اعراب زبانزد بوده اند می رسند. مادرش را عقیل برادر حضرت علی که به علم تبار عرب آشنا بودند برای حضرت مولا برگزیدند. ایشان (حضرت ابوالفضل) در چهارده سالگی شهادت پدرش و در 24 سالگی شاهد شهادت امام حسن و در 35 سالگی در کربلا آمدند. القابی چون قمر بنی هاشم – سقای کربلا – باب الحوائج – علمدار را دارا هستند. ایشان از نظر جسمانی بسیار خوش اندام و قوی بودند ولی ویژگی اصلی شان که ایشان را فردی متمایز می نماید آموز شهایی که در محیط خانوادگی دیده بودند است. به همین دلیل وقتی معصومین از او یاد می نمودند به ویژگی های معنویشان اشاره نمودند.

حضرت سجاد در مورد عمویشان عباس می فرمایند: برای عباس در نزد خداوند مرتبه و درجه ای است که همه شهدا به آن غلطه می خورند و نیز در زیارت نامه ایشان کهاز قول امام صادق است تعبیرهای بسیار بلندیآمده. ایشان حتی لحظه ای از آمدن به همراه امام شک نکردند و دو برادر خود را نیز همراه آوردند. عصر روز پنجشنبه نهم محرم که فرمان حمله به امام حسین به دست ابن سعد رسید و لشکر کفر آماده حمله میشد شمر که از بن کلاب رود و از ابن زیاد در کوفه امام نامه ای آورده بود برایعباس و برادرانش به پشت خیمه های نور آمد و عباس را صدا زد. امام حسین فرمودند جوابش را بدهید و شمر گفت برایتان امان آورده ام با من بیایید حضرت عباس جواب سختی به او داد و فرمودند : دستت شکسته باد. ای دشمن خدا. آیا از ما می خواهی برادر خود و سید و آقای خود حسین را که پسر فاطمه است رها کنیم و به طاعت لعنت شده گانی از فرزندان لعنت شدگان در آئیم و ...

در شب عاشورا امام حسین به عباس گفت فرصتی بگیر از دشمن تا امشب را به نماز و تلاوت قرآن پردازیم. و ایشان این کار را نمودند و حضرت یاران خود را در همان شب جمع نموند و گفتند: اکنون تاریکی شب شما را فرا گرفته. از این فرصت استفاده کنید و که رکدام از شما دست یکی از بستگان مرا بگیرید و از این محل متفرق شوید و مرا با این قوم تنها بگذارید. زیرا اینان فقط با من کار دارند و شاید هنوز حرف امام تمام نشده بود که عباس برخواست و با غم و اندوه و امید عرض کرد. چرا این کار را کنیم؟ تا بعد از تو زنده بمانیم و اظهار وفاداری نمودند و جوانان بنی هاشم نیز برخواستند و  الی آخر . خلاصه که نقش ویژه و منحصر به فرد ایشان در کربلا عجیب و خواندنی است.

خواست خداوند بود که بدن مبارک ایشان به درخواست خودشان به خیمه ها باز گردانده نشد و در فاصله ای از دیگ رشهدا که د رخیمه ای توسط حضرت ابا عبدالله جمع شده بودند باقی ماند تا بنی اسد هم ایشان را به دستور حضرت سجاد همانجا دفن نمودن و خدا خواست که ایشان مثل دیگ راهلبیت دارای حرم و بارگاهی باشد. تا مقام رفیع ایشان بر همه عالم روشن شود. داستان و علت دوری ایشان از دیگران هم ریختن خون فرق مبارکشان بر روی چشمان اسب جنگی شان بوده اعراب احترام بسیار ویژه ای برای آن حضرت قائل اند و برای مسائل بسیار مهم می آیند نزد حرم ایشان و برای یکدیگر سوگند می خورند و قرار می گذراند. معتقدند متخلف از قرار به دست ابوالفضل تنبیه و مجازات می شود.

 

فرات: غسل درآن بسیار مستحب است و  بسیار به آن سفارش شده است. امروزه فرات دیگر وجود ندارد و آب آن به لوله کشی ها منتقل شده و آب شهری کربلا همان آب فرات است. نهری که امروزه در کنار مقام حضرت صاحب جاری است علقمه یا فرات نیست بلکه نهری است به نام نهر حسینی که به دست انسان ها کنده شده برای مشروب ساختن مزارع کشاورزی و به علت بالا آمدن سطح چاه های فاضلاب کربلا نهر حسینی بسیار آلوده است.

 

تل زینبیه:     روز عاشورا و هنگام نبرد حضرت زینب بر بالای تپه ای که مشرف به میدان بود می رفتند و شاهد جنگ و جان فشانی یاران و خود حضرت بودند. این تپه در محل تل امروزی بوده که پنج متر بالاتر از کف سحن حرم است و 35 متر فاصهل با مقتل دارد.

 

خیمه گاه: محل خیمه ها  و اقامتگاه و چاله های اردوی سید الشهدا بوده است. که حدود سیصد متر با میدان جنگ فاصله داشته. امروزه خیمه گاهی در 250 متری حرم ساخته اند و در آن خیمه حضرت عباس و حضرت سجاد و .. .ساخته اند محل اصلی خیمه گاه به نظر می رسد در محل مستشفی امام حسین امروزه باشد.

 

طفلان مسلم    عقیل برادر حضرت علی فرزندی داشت به نام مسلم که همه می شناسیم. سفیر امام حسین به کوفه – از مسلم دو فرزند به نام های عبداله و علی می باشد. فرزندان دیگری هم در تاریخ آمده است. مورخان اعتقاد دارند که نسل مسلم پایدار نماندده و همه فرزندان ایشان د رکوفه و کربلا به شهادت رسیده اند مشخور و معروف بین شیعیان این است که محمد و ابراهیم فرنزدان مسلم اند. این دو در کربلا حضور داشتند و پس از شهادت امام حسین و حمله دشمن به خیمه ها پا به فرار گذاشتند و گم شدند تا به دست سربازان عبیداله افتادند. آنان را نزد عبیداله بن زیاد آورند. او دستور داد آنان را به زندان بیندازند و از غذا و آ بگوارا محرومشان نمایند. آنان یکسال د رزندان روزه گرفتند و شب ها با قرص نان و کوزه ای آب افطار می نموند. پس از یکسال از ترس هلاکت خود را به زندانبان معرفی نموند. او بسیار متأثر شد و آنان را آزاد نمود و تا کناره راه آورد. فردایش زندانبان را به نزد عبیداله آوردند. از او پرسید فرزندان مسلم را چه کردی و او گفت در راه خدا آزاد کردمشان. او را 500 ضربه شلاق زدند و در زمین شلاق شهید شد فردایش پسران مسلم که خیلی خسته شده بودند به کنار خانه های دور زن را دیدند خود را معرفی نمودند. ان زنان که دستار اهلبیت بودند آنان را غذا و آب و جا دادند. شب که شوهرش به خانه آمد آنان را شناخت و بست و به کنار رود فرات برد و به غلامش دستور داد سر آنان را جدا کند ولی او امتناع کرد و خود را به رود انداخت. پسرش هم همینطور، او خود آنان را شهید نمود. هنگام شهادت آن دو از او خواستند که ما را شهید نکن و به نزد عبیداله ببر تا خودش حکم کند. او قبول نکرد. آن دو گفتند پس اجازه بده ما نماز بخوایم اجازه داد وبعد از نماز گفتند یا حی و یا حکیم. یا احکم الحاکمین. میان ما و او به حق حکم کن. هنگامی که حدث سرهای آنان را به نزد عبیداله آورد او بسیار متأثر شد و سه بار از جای خود بلند شد و نشست. گفت آنان را کجا یافتی. گفت مهمان ما بودند. گفت حق مهمان را مراعات نکردی. گفت بله مراعات نکردم گفت هنگامی که خواستی آنان را بکشی چه گفتند: گفت گفتند ما را نکش و بفروش و بهره ای ببر. گفتم نه. گفتند: خویشاوندی ما را با رسول الله مراعات کن. قبول نکردم. سپس نماز خواندند و یا حی و یا حکیم و خداوند میان ما و او به حق حکم کن. به اینجا که رسید عبیداله گفت: احکم الحاکمین حکم کرده کیست که این فاسق را به درک واصل کند. و او را در همان محل شهادت طفلان گردن زدند . آرامگاه ایشان نخستین بار در قرن چهارم توسط عضد الدوله و سپس به دست شاه اسماعیل صفوی تجدید بنا شد.

 

حربن یزید ریاحی: حر از راه یافتگان و هدایت یافتگان بود که نخستین بار راه را بر کاروان امام حسین بست ولی در پایان در اوج عزت و شرافت یعنی شهادت در راه امام حسین دست یافت. و راز آن را بزرگان و علما به واسطه احترام به حضرت زهرا و نام مبارک ایشان می دانند. امام حسین هنگامی که گفت بگذاربه کوفه برویم گفت نه. گفت بگذار به مدینه برویم گفت نه. امام به او گفت مادرت به عزایت بنشیند داد گفت چون مادر شما فاطمه زهراست هیچ نم یگویم ولی اگر فرد دیگری بود جوابش را می دادم و در این کلام حضرت هم سری است که بذر هدایت را در دل او کاشت تا در روز عاشورا ثمر بدهد داستان او برای همیشه تاریخ نور امیدی برای آنانی است که راه را اشتباه رفته اند و قصد برگشت دارند. انگاه که سر به زیر مقابل حضرت آمد و گفت آیا برای من راهی است و حضرت فرمودند بله تو آزادی همانگونه که مادرت اسمت را حر نهاد (اینجا نیز نکته ای است که امام به جبران رنجشی که به سبب حرمت ادل امام در مورد امدرش در او ایجاد شد اینجا با او مهربانی و از مادرش به نیکی یاد می کند) و امام به او می گوید پیاده شود و او می گوید پیاده نشوم بهتر است که من اولین کسی بودم که راه را بر تو بستم و حال می خواهم اولین فردی باشم که جانم را در راهت می دهم. جسدش را قبیله اش از میدان جنگ خارج و به قبیله شان دفن کردند آستان او اولین بار به دست عضد الدوله ساخته شد ولی چون از راه های اصلی دور بود ویران شد جون راه ها هم نا امن بودند. بعدها که عراق به دست شاه اسماعیل صفوی فتح شد او نسبت به مقام حر شک نموده و دستور داد قبر را بشکافند. بدن سالم بود و آثار جراحت تازه و زخم ها تازه و لباس خون آلود بود. دستمالی به سرش بسته بود. شاه دستور داد دستمال را بز کنند و خون جاری شد و دستمال دیگری بستند فایده نداشت و بالاخره همان دستمال را بستند و او را دفن نموند و شاه اسماعیل دستور داد آستانه مجللی برایش ساختند.

 

علمای آرمیده در کربلا

سید مرتضی علم الهدی :  یکی از شاگردان ایشان چون برای رسیدن به محل درس باید از رودخانه بغداد عبور می کرد همیشه دیر می رسید.ایشان برگه ای به او دادند تا آن را همراه داشته باشد و از روی آب بگذرد ولی به او گفتند آن را باز نکند و نخواند.

آن شاگرد چند روزی راازروی آب گذشتند و به درس آمدند . ولی بر اثر کنجکاوی برگه را باز کردند و دیدند بسم الله الرحمن الرحیم درآن نوشته . ازآن روز به بعد دیگر نتواستند ازروی آب با آن نوشته بگذرند.

یکی از بزرگان مریض شد و در خواب دید که امیر المومنین به او می گوید به علم الهدی بگو برای تودعا کند تا خوب شوی . او می گوید علم الهدی کیست؟ حضرت سید مرتضی را معرفی می فرمایند و آن شخص با دعای علم الهدی شفا می یابد و ایشان ملقب به علم الهدی می شوند که خود حضرت امیر المومنین برایشان تعین فرمودند

 

سید رضی: نهج البلاغه را نوشته.

ایشان عالم و شاعر بسیار بزرگی بودند و قرآن را در سن پیری حفظ کردند و هرگز از کسی هدیه قبول نمی نمودند . روزی ایشان درنزد خلیفه عباسی نشسته بود و سید دستش را در ریش خود برده بود و با آن بازی می کرد.خلیفه اعتقاد داشت که سید طالب خلافت است . پس به او گفت از ریش خود بوی خلافت استشمام می کنی و سید جواب می دهد . خیر بوی نبوت می شنوم زیرا از اولاد پیغمبر خدایم و نزد بزرگان دارای احترام خاصی بود.

 

شیخ مرتضی انصاری : یکی از شاگردانش از درسش چیزی نمی فهمید تا اینکه به حضرت علی متوسط شد. شبی در خواب خدمت آن حضرت رسید و حضرت در گوشش بسم الله الرحمن رحیم خواند – او بعد از آن کاملاً درس را می فهمید و خیلی به شیخ بحث می کرد. یکبار که خیلی بحث کرد و طولانی شد شیخ از منبر درس پائین آمد و در گوش او گفت: آن کس که بسم الله در گوش تو خوانده در گوش من تا ولاالضالین خوانده.

 

پادشاهان مدفون در کربلا

1) پادشاهان آل بویه : قدیمی ترین پادشاهان مدفون در حرم امام حسین اند و درساخت وساز این حرم (ساختمان های قبلی اش ) تلاش زیادی نمودند و قبلا بقعه ای داشتند که در سال 1268 قمری تخریب شد .

2) پادشاهان قاجار :

الف)مظفر الدین شاه که فرمان مشروطیت را صادر کرد و درهمان سال هم ازدنیا رفت وبراساس وصیت اش به کربلا منتقل شد ؛

ب) محمد علی شاه که فرزند مظفر الدین شاه بود وازمخالفان مشروطیت و مجلس را او به توپ بست ؛

ج) احمد شاه فرزند محمد علی شاه بود و آخرین شاه قاجار ؛

د)امیر کبیر ، صدر اعظم مشهور ناصر الدین شاه که در حمام فین کاشان به قتل رسید .

3) بعضی از پادشاهان شیعه هندوستان مثل زاهدالدین شاه .

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 17:17 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

حد کمال انسان این است که به خدا برسد،

یعنی مظهر صفات حق شود.

 

 قیمت تو به اندازه خواست توست،

 اگر خدا را بخواهی، قیمت تو بی نهایت است 

و اگر دنیا را بخواهی، قیمت تو همان است که خواسته ای

 

 قاشق برای غذا خوردن است

 و فنجان برای چای نوشیدن…

 انسان هم تنها برای آدم شدن خوب است.

  

از رجبعلی خیاط


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 17:9 :: توسط : عبدالحمید امینیان

۱۲ علامت بیداری روحانی

 1- تمایل افزاینده برای اینکه اجازه دهیم رویدادها خودشان واقع شوند به

جای اینکه ما بخواهیم اتفاقات رو تغییر بدیم .

 2- لبخندهای مکرر

 3- احساس اتصال و یکی بودن با دیگران و با طبیعت

 4- دوره های شدید و مکرر احساس سپاسگزاری

 5- تمایل به فکر کردن و عمل کردن خود به خود به جای فکر و عمل کردن از روی ترسهای ناشی از تجربیات گذشته

 6- توانایی لذت بردن از هر لحظه

 7- فقدان توانایی برای نگران شدن

 8- فقدان تمایل برای درگیری و دعوا

 9- فقدان تمایل برای تفسیر کردن اعمال دیگران

 10- فقدان تمایل برای قضاوت کردن راجع به دیگران

 11- فقدان تمایل برای قضاوت کردن راجع به خود

 12- به دست آوردن توانایی عشق دادن به دیگران بدون هیچ نوع

چشمداشت


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 16:59 :: توسط : عبدالحمید امینیان

تنهایی یکی از تجربه های راز آلود زندگی ست.
اما آدم ها معمولاً از تنهایی وحشت دارند،
به همین دلیل، زندگی گله وار را بر می گزینند.
در زندگیِ گله وار، شور و سرمستی می میرد.
آدم ها فردیت خویش را تباه میکنند، 
و زندگیِ دنج و امنِ بره ها را برمی گزینند.

شیرانه زندگی کن.
و همچون کرگدن تنها سفر کن.
بین دوراهی ِ زندگی و امنیت، 
همواره راهِ زندگی را در پیش بگیر.
زندگی را فدای امنیت نکن،
بلکه امنیت را به پای زندگی بریز.

تنهایی موهبت است.
هرگاه فرصت کردی تنها باشی،
این فرصت را غنیمت بدان.
سعی نکن از تنهایی به هیاهو بگریزی.
تنهایی است که تو را با خودت مأنوس می کند.
اگر با خودت مأنوس نشوی و بمیری،
زندگی را باخته ای.
در تنهایی است که حقیقتاً زندگی میکنی.
هنگامی که مرگ به سراغت می آید،
خواهی دید که زندگیِ حقیقیِ تو،
همان لحظاتی بوده که در تنهایی و سکوت و آرامش گذشته اند.
مرگ می آید و همه ی آن چیزهایی را که گردآورده ای از تو باز پس می گیرد، 
مگر لحظه هایی را که در تنهایی گذرانده ای. 
تنهایی ِ تو، همان روح توست.

    کتاب : در ستایش زندگی / نویسنده : مسیحا برزگر

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 16:56 :: توسط : عبدالحمید امینیان

سوال فردی از دکتر دینانی و جواب ایشان


می خواستم بپرسم خدایی که عالم و انسان را آفریده چه کسی را در زندگی موفق می داند؟

پاسخ :

موفقیت واقعی در این است که انسان در زندگی، جایگاه و وظیفه خود را بشناسد و از برنامه زندگی ای که خدا برای او تنظیم کرده است (دین، به معنای فرامین عقل و وحی)، پیروی کند و در نهایت، به رضوان الهی برسد.(سوره مجادله /22)


موفقیت واقعی در این است که انسان طوری رفتار کند که خدا از او و او از خدا راضی باشد ـ (نساء/13) ـ 

و در مرحله بعد، به حدی از ایمان و مقام رضا برسد که به معامله ای که با خدا انجام داده شادمان باشد ـ (مائده/119) ـ 

که در این صورت است که در پرتو دوستی با خدا، از بیم و اندوه رهایی پیدا می کند و در سایه ایمان و تقوا در زندگی دنیوی و اخروی خویش سعادتمند است.(توبه/111)


موفقیت نهایی هم همین است که از عذاب خداوند ایمنی حاصل کند، و در زندگی جاویدش بهشتی باشد.(یونس/62 - 64)


در روایات نیز همین معانی مورد تأکید قرار می گیرند. نکته مهم این است که در بینش اسلامی، منشأ تمامی خوبی ها خداوند متعال است، و موفقیت نیز در دست اوست ـ (
صافات/60)

 

و لذا باید از او خواست تا به تلاش ها و فعالیت های ما برکت دهد و آنها را قرین موفقیت سازد.(غافر/10)


البته این هرگز به معنای بی ثمربودن تلاش های ما نیست، و هر کس گمان کند که بدون تلاش مناسب، خواهد توانست به موفقیت دست یابد، به تعبیر روایات، خود را مسخره کرده است.(بحارالأنوار، ج93، ص341)


اما در مورد این که ما در این دنیا چه کنیم؟ 

باید عرض کنیم خداوند این عالم را مدیریت می کند و همان مدیریت الهی مدیریت کامل و ایده آل است. وقتی چنین است ما باید ببینیم خداوند در این عالم چه نقشی را می پسندد، و همان را به نحو احسن انجام دهیم. به تبع این دیدگاه است که بالایی و پایینی دنیا برای ما اهمیت نخواهد داشت و همه تفاخرات دنیایی را لهو و لعب خواهیم دید. 


نمایش تئاتری را تصور کنید که در آن هر بازیگری نقشی را اجرا می کند. در این نمایش هر کس باید ببیند نقش خود را چگونه بازی می کند، بدون آن که فرقی باشد که نقش او پادشاه است یا خادم و زیردست. هیچگاه جائزه سیمرغ بلورین را به پادشاهان نمایشها نمی دهند، بلکه به بهترین بازیگر در نقش خود می دهند. 
زندگی ما انسانها در این عالم هم به مانند نمایش تئاتری است که هر کس در آن باید تلاش کند نقش خود را به خوبی ایفاء کند؛ با این تفاوت که در زندگی انسانها همه در محضر الهی نقش اول دارند. به عبارت دیگر در نظام کامل الهی 
هیچ کس نقش فرعی ندارد و همه سر جای خود ضرورت وجود دارند.


در روایتی است که مضمون آن چنین است که روزی حضرت موسی کرمی را دید و از خداوند پرسید چرا این کرم را آفریدی و چه حکمتی در خلقت او هست؟ خداوند در جواب او فرمود: این کرم تا کنون چهل بار از من این سؤال را کرده است که موسی را چرا آفریده ای؟
معنای این روایت آن است که هر چیز در این عالم حکمتی دارد، ولو در چشم ما کوچک بیاید.


با این مقدمه، به نظر می رسد می توانیم بهتر مطلب را درک کنیم. خداوند به انسانها امکانات متفاوت داده است و به همین حساب هم از آنها انتظارهای مختلفی دارد. هر کس با توجه به نعمتهایی که دارد باید تلاش کند به بهترین وجه وظیفه خود به عنوان بنده خدا ـ که همان وظائف الهی و حفظ تقوا باشد ـ انجام دهد. ممکن است کسی نعمتهای بیشتری داشته باشد و به دنبال آن نقشی که ایفاء می کند، به چشم ناظران بیرونی بزرگ جلوه کند، و دیگری بر عکس به سبب امکانات کمی که دارد نقش به ظاهر برجسته ای نداشته باشد. این در نگاه ما است که چنین است؛ ولی در دادگاه الهی قضیه چنین نیست. خداوند در دادگاه الهی به حق حکم می کند و می داند چه انتظاری باید داشته باشد و بنده او چه کرده است. 


این که فرموده اند دنیا دار جزاء نیست، بلکه دار عمل است؛ و در آخرت است که پاداش اعمال داده می شود، رجوع به همین مطلب دارد.
این که فرموده اند مؤمن در میان ملائکه معروف تر است تا میان انسانها، ترجمه مطلب بالا است.


امیدواریم آن چه گفتیم برای پاسخ به سؤال شما مفید بوده باشد.

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 16:50 :: توسط : عبدالحمید امینیان

خدایا


وقتی همه چيز را به تو مي سپارم ،

نورِ بي كرانِ تو در من جريان مي یابد ؛

و دعايم به بهترين شيوه ی ممكن متجلی می شود . . .

پس هم اكنون خود را در آغوش تو رها مي كنم ،

تا تمام آشفتگی ها و سردرگمي هايم ،

در حضور امن و گرمِ تو ،

به آرامی ذوب شوند و از ميان بروند . . .

 

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 16:38 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

زنده بودن حرکتی افقی است

 از گهواره تا گور ...

و زندگی کردن حرکتی عمودی است

 از زمین تا آسمان!

آدمی به خودی خود نمی افتد...

اگر بیفتد از همان سمتی می افتد 

که به خدا تکیه نکرده است...

 

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 26 اسفند 1392برچسب:, :: 16:25 :: توسط : عبدالحمید امینیان

امام رضا عليه السلام فرمود :


به خداوند خوشبين باش،

زيرا هر كس به خدا خوشبين باشد،

خدا با گمان خـوش او همراه است 

 

و هر كس به رزق و روزى اندك خشنود باشد،

خـداوند به كردار اندك او خشنود باشد

 

 و هر كس به اندك از روزى حلال خشنود باشـد،

بارش سبك و خانـواده اش در نعمت باشد 

 

 


ارسال شده در تاریخ : شنبه 24 اسفند 1392برچسب:روزی, :: 19:43 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 


گرچه مرگ-این خلوت نایاب- را هم می ستایم

زندگی، این فرصت کوتاه را هم دوست دارم
 
 

ارسال شده در تاریخ : شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 18:27 :: توسط : عبدالحمید امینیان

هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار 

زمین از آمدن برف تازه خشنود است 
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

اگر چه می‌گذریم از کنار هم آرام 
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم 
دل از مشاهده‌ی تلخی ریا بیزار

صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده 
اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار

به خانه‌ام بروم؟! خانه از سکوت پر است 
سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار


ارسال شده در تاریخ : شنبه 24 اسفند 1392برچسب:, :: 17:45 :: توسط : عبدالحمید امینیان

درباره وبلاگ
سراسر وجود من زیارت است
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی-زیارت-غز






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 176
بازدید کل : 38000
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1