زیارت
دور از حریمتان به غم ام مبتلا ولی ..... ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

 

زمین را عاشقت کردی، هوا را عاشقت کردی
و هر چه بود بین این دو تا را عاشقت کردی

گِلت وقتی که حاضر شد خدا لبخند زد، یعنی
ز بس زیبا شدی حتی خدا را عاشقت کردی

به خود می بالم از عشقت ولی همواره می پرسم:
چه در ما یافتی آیا که ما را عاشقت کردی؟!

 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 12:43 :: توسط : عبدالحمید امینیان

هدیه حاج شیخ حسنعلی نخودکی به امام راحل

ازحضرت آیت‌الله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام درصحن حرم امام رضا (ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید درحدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من درحال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد از مدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟
امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و درهر جائی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید،  با تفکری به ایشان گفتند: نه نمی توانم چنین قولی به شما بدهم.
حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد وفرمود:حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم و آن این که:
بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هوالعلی العظیم» می خوانی.
و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می گویی.
وبعد سه بار سوره توحید «قل هوالله احد» را می خوانی.
و بعد سه بار صلوات می گویی:اللهم صل علی محمد و آل محمدو بعد سه بار آیه مبارکه: و من یتق الله یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله، بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً؛ (طلاق/2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جائی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس برخداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است.) را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است.
منبع:بشارت، ش 58.

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 13:33 :: توسط : عبدالحمید امینیان

اغلب گمان می‏ کنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهای خشک است که بر اثر عادت انجام می‏شود و یا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب می‏آورند

اما باید توجه داشت که عبادت مفهوم بسیار گسترده‏ای دارد

و برای آن یک معیار کلی بیان شده است :

آنچه برای خدا انجام می‏گیرد عبادت است

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 13:26 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 شب آرامی بود
 می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد
شعر زیبایی خواند، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
:با خودم می گفتم
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
!!!هیچ
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
 زندگی، سبزترین آیه، در اندیشه برگ
زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
زندگی، فهم نفهمیدن هاست
زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
فرصت بازی این پنجره را دریابیم
در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
پرده از ساحت دل برگیریم
رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
چای مادر، که مرا گرم نمود
نان خواهر، که به ماهی ها داد
زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم.
                                 سهراب سپهری


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 13:22 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 13:2 :: توسط : عبدالحمید امینیان

خبرگزاری فارس: ارزش واقعی انسان به چیست ؟

علّامه محمّد تقی جعفری می‌‌‌فرمودند:

عدّه‌‌‌ای از جامعه‌‌‌شناسان برتر دنیا در «دانمارک» جمع شده بودند تا دربارة موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند. موضوع این بود: ارزش واقعی انسان به چیست؟

برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است. معیار ارزش پول، پشتوانة آن است. امّا معیار ارزش انسان‌‌‌ها در چیست؟

هر کدام از جامعه شناس‌‌‌ها صحبت‌‌‌هایی داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند.

وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر می‌‌‌خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌‌‌ورزد.

کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است.

کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است.

امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازة خداست.

علّامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناس‌‌‌هایی که صحبت‌‌‌های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند.

وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود. بلکه از شخصی به نام علی(ع) است. آن حضرت در «نهج البلاغه» می‌‌‌فرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛ ارزش هر انسانی به اندازة چیزی است که دوست می‌‌‌دارد.»

وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانة احترام به وجود مقدّس امیرالمؤمنین علی(ع) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 12:53 :: توسط : عبدالحمید امینیان


تعریف خوشبختی چیست ؟


پاسخ - خوشبختی به واژه شادی، خوشحالی، غرور و افتخار نزدیکتر است یا به واژه ماشین، خانه و لباس ؟

خوشبختی یک حس و هیجان است .

وقتی ما در مورد خوشبختی صحبت می کنیم بخش حسی مغز ما فعال می شود.

یعنی ما سراغ هیجانات مثبت مثل شادی ،شعف و غرور می رویم .

خوشبختی یک فرایند پیچیده است که مولف های آن متعدد هستند .

معمولا برای هر هیجان شدیدی ،حداقل شش مولفه مطرح می کنند .

اولین مولف ارزیابی شناختی است یعنی ما وقایع را چطور تفسیر می کنیم ، ارتباط وقایع را با خودمان می سنجیم ، نسبت وقایع را با اهداف خودمان مشخص می کنیم و چه برداشتی از آن می کنیم .

فرض کنید شما در محیطی قرار می گیرید و فردی حرفی می زند که ممکن است توهین آمیز باشد . برداشت انسانها از این حرف متفاوت است . ممکن است که شما احساس کنید که او می خواست به من توهین کند و به شخصیت من لطمه وارد کند و بدنبال آن یکسری حس ها و رفتارها را بدنبال آن دارید . گاهی ارزیابی ما این طور است که می گوییم شاید از جای دیگری ناراحت است یا خسته است یا شاید مشکلی دارد یا لحن صحبت های او همین طوری است.

واکنش ها و حس های ما در این دو حالت متفاوت هستند . در مورد خوشبختی هم همین طور است . وقتی ارزیابی های ما طوری باشد که نگذارد ما حس خوبی داشته باشیم ، قاعدتا کمتر با خوشبختی روبرو می شویم .

وقتی بیشتر اوقات ارزیابی من این طور است که اطرافیان من با منصف نیستند و من همیشه مورد ظلم واقع می شوم ، اینها ما را به این سمت می برند که ما کمتر احساس خوشبختی بکنیم .

پس بعضی از افراد به دلیل نوع ارزیابی شناختی که از واقعیت اطرافشان دارند، ممکن است که کمتر احساس خوشبختی بکنند . ما به آن موقعیت یک معنای شخصی می دهیم . و آن معنای شخصی باعث می شود که آن هیجان خودمان را مشخص کنیم که الان خوشحال باشیم یا ناراحت یا عصبانی باشیم یا احساس رضایتمندی و خوشبختی بکنیم و شدت هیجان را هم تعیین می کند . گاهی ممکن است که خیلی هیجانی بشویم یا هیجانات ما کمتر باشد .

احساس خوشبختی هم تحت ارزیابی شناختی ما قرار می گیرد .

مولفه ی دوم تعریف ذهنی است . یعنی اول ارزیابی شناختی صورت می گیرد ، حالا ما یک تجربه ی ذهنی (یعنی حال و هوای احساسی که داریم. خوشحال یا ناراحت می شوم یا حس خوب یا بدی پیدا کنم) از آن حس داریم .

مولفه ی سوم گرایش پیدا کردن به یک فکر وعمل مشخص است یعنی بدنبال ارزیابی و تجربه احساسی، حالا ما تمایل داریم که یک جور خاصی فکر بکنیم و به شیوه ی خاصی رفتار بکنیم .

مرحله ی بعدی یکسری واکنش های جسمی است . وقتی ما حس هایی را تجربه می کنیم یکسری واکنش های جسمی هم داریم . وقتی ما می ترسیم ، احساس می کنیم که دهان مان خشک می شود یا عرق می کنیم یا ضربان قلب ما بالا می رود . در حالت عصبانیت هم همین طور است . یکسری دستگاه عصبی خودمختار در بدن ما وجود دارد که آنها واکنش های جسمی ما را نسبت به هیجانات تنظیم و مشخص می کنند . گاهی ما متوجه نمی شویم که این موقعیت برای من ایجاد اضطراب می کند ولی ما از صدای تپش قلب مان می فهمیم که دچار استرس شده ایم.

مولفه ی دیگری که هیجانات دارند حالتهای چهره است . ما معمولا حس های مان را با چهره نشان می دهیم و حس های دیگران را هم از چهره شان متوجه می شویم . ما ممکن است که دوستمان را ببینیم و قبل ازاینکه با او حرفی بزنیم به او بگوییم بنظر می آید که امروز سر حال نیستی . حالت چهره یکی دیگر از مولفه هایی است که در هیجانات می تواند به ما کمک کند.

واکنشی که ما نسبت به این مولفه ها داریم این است که اول یک ارزیابی می کنم ،برداشتی می کنم  و یک معنایی به این موقعیت می دهم بعد یک جسی را تجربه کردم و یک فکرهایی به ذهن من آمده است و یک تغییرات جسمی در من اتفاق افتاده است ، حالا می خواهم با این مجموعه چطوری کنار بیایم که این مرحله ی آخر است . 

تحقیقات نشان داده است که یک رابطه ی قوی و آشکاری بین عقاید، باورهای افراد و احساس ذهنی خوشبختی وجود دارد .

وقتی باور من این است که فردی دوست داشتنی هستم ،قاعدتا میزان احساس خوشبختی من با فردی که باورش این است که فرد قابل احترامی نیستم ،می تواند متفاوت باشد .

پس باورها وعقاید ما بر روی احساس خوشبختی ما تاثیر می گذارد .خوشبختی در افراد متفاوت تعاریف متعددی دارد.

هر کسی از منظر خودش   می تواند خوشبختی را تعریف کند. 


تعاریف خوشبختی از دیدگاه روانشناسی با تعاریف خوشبختی از دیدگاه فلسفه، کمی متفاوت است.

یکی از تعاریف روانشناسی از خوشبختی این است که خوشبختی هیجان مثبت است که مجموعه ای از هیجانات مثبت دیگر است یعنی اجزای آن متعدد و پیچیده است .

مثلا خوشحالی یکی از هیجاناتی است که می تواند در ایجاد حس خوشبختی روی ما تاثیر بگذارد . یکی از آنها احساس رضایتمندی از زندگی است . برای ما راحت تر است که بگوییم من امروز شاد یا سرحال هستم یا از زندگی ام راضی هستم ولی وقتی می گوییم من احساس خوشبختی می کنیم یعنی خودمان حس می کنیم باید یک اتفاق متفاوتی در زندگی افتاده باشد تا این حس در ما بوجود بیاید .

ممکن است که ما بگوییم: اگر خوشبختی یکسری هیجانات مثبت است ، چه لزومی دارد که خوشبختی یا شادی را تجربه بکنیم در حالیکه پایداری در آن وجود ندارد ؟

ما نمی توانیم در مورد کسی که غمگین است قضاوت کنیم که بدبخت است . در مورد خوشبختی همین طوراست .

خوشبختی یک احساس درونی فرد است . ممکن است که یک بچه ی دوساله با یک شکلات احساس خوشبختی بکند ولی اینکه ما هم احساس کنیم که او خوشبخت هست یا خیر بحث دیگری است .

وقتی ما در زندگی موفقیتی داریم، در بعضی شرایط احساس خوشبختی داشته ایم . ولی این معنایش این نیست که افرادی که ما را می دیدند فکر کنند که ما حتما خوشبخت هستیم زیرا تعاریف خوشبختی از دیدگاه انسانها متفاوت است.

هر کدام از این هیجانات مثبت کوتاه مدت است ولی تاثیراتش طولانی مدت است .

روی 180 نفر راهبه های کاتولیک تحقیقاتی انجام دادند و روی خاطرات دوران جوانی آنها را بررسی کردند . واژه هایی که منعکس کننده ی خاطره های مثبت بود را از این هیجانات گرفتند و بعد دیدند که آنهایی که تعداد هیجانات مثبت بیشتری را در خاطرات شان ذکر کرده اند، طول عمرشان حدود ده سال بیشتر بوده است .

تجربه ی هیجانات مثبت دامنه ی تفکرات ما را گسترش می دهد . وقتی شما به کوه می روید حال خوبی دارید حتی ممکن است با آتش چای درست کنید با اینکه فلاسک چای همراه دارید . پس یک هیجان مثبت دامنه ی رفتار شما را گسترده می کند . اگر شما همان روز در خانه بودید دامنه ی رفتارتان محدود می شد. ممکن است که شما بعد از هیزم جمع کردن با سختی آشتی روشن کنید و چای درست کنید .

گاهی وقتی شما هیجانات مثبت را تجربه می کنید می بینید که فکرتان بهتر کار می کند . پس تاثیر مثبت هیجانات هم روی دامنه ی رفتاری ما اثر دارد و آنرا بیشتر می کند و هم نحوه ی فکر کردن ما بیشتر می شود و هم ارزیابی ها و قضاوت های ما متفاوت می شود .

معمولا ما زمانی که سرحال هستیم با اطرافیان مان ارتباط برقرار می کنیم . پس تجربه ی این هیجانات مثبت روی رفتار ما هم تاثیر می گذارد . پس ممکن است که هیجان یک لحظه باشد ولی تاثیر آن طولانی مدت باشد . 


انسانها در بدست آوردن ابزار و لوازمی به خودشان حق می دهند که احساس خوشبحتی بکنند یا نکنند .

بعضی از چیزهایی که ما فکر می کنیم در خوشبختی موثر هستند در تحقیقات ثابت نشده است .

مثلا سن،جنسیت،تحصیلات ،قومیت و ثروت  با خوشبختی ارتباط ندارد.

درمورد ثروت این تفکرخیلی شایع است که ما فکر می کنیم افرادی که پول بیشتری دارند احساس خوشبختی بیشتری دارند .

تحقیقات نشان داده است که افراد ثروتمند نسبتا از زندگی شان راضی هستند ولی این چنین نیست که آنها احساس خوشبختی بیشتری نسبت به افراد دیگر داشته باشند .

اگر درآمد بالای خط فقر باشد تاثیری روی احساس خوشبختی نخواهد داشت . تاثیر خوب روی احساس خوشبختی یک تاثیر گذراست .

پس پول روی خوشبختی تاثیر ندارد زیرا وقتی ما می خواهیم دستاوردهای هر انسانی را ارزیابی بکنیم و از دور قضاوت بکنیم ،ما دستاوردهای مادی هر کس را می بینیم . مثلا می گوییم فلانی چقدر خوشبخت است زیرا در مدت سه سال یک خانه ،ماشین و مغازه خریده است ولی دستاوردهای معنوی از نگاه ما دور می ماند . ما نمی دانیم که فرد در سال چند تا ارتباط خوب برقرار کرده ، چقدر به دیگران محبت کرده و در حق دیگران انصاف به خرج داده است و تمام این لحظاتی که فرد به دیگران محبت می کرده و جانب انصاف را رعایت می کرده ،احساس خوشبختی می کرده که این از نگاه ما دور است و حتی شاید اینها از نگاه خود فرد هم دور باشد. 


تعریفی که ما می توانیم بر اساس شرایط موجود اجتماعی از خوشبختی بکنیم همین مسائل است ولی ممکن است که ما گاهی خارج از این چارچوب احساس خوشبختی بکنیم . ممکن است که من بیرون بروم ، بارانی باریده باشد، گلی روییده باشد و من آن گل را بو کنم وعمیقا احساس خوشبختی بکنم . این حس خیلی حس شخصی است . 

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 12:39 :: توسط : عبدالحمید امینیان

سعی کنید صفات خدایی در شما زنده شود. خداوند کریم است، شما هم کریم باشید.رحیم است، رحیم باشید ستار است، ستار باشید…

 

 ای انسان خودت را بشناس و با اوباش رفاقت نکن، ملکوت و ملائکه دوستان تواند.

 

 تو برای خدا باش، خدا و همه ملائکه اش برای تو خواهند بود، من کان لله کان الله له.

 

 مقدسها همه کارشان خوب است، فقط «من» شان را باید با خدا عوض کنند.

 

 دعا کنید که خداوند از کری و کوری نجاتتان بدهد، و تا هنگامی که انسان غیر از خدا بخواهد، هم کور است و هم کر.

 

 دلت را انبار پنبه مکن، سعی کن دلت خدا را نشان دهد.

 

 اگر انسان بخواهد راحت شود، باید عمر خود را به خدا واگذار کند و هر چه او می خواهد.

 

 حد کمال انسان این است که به خدا برسد، یعنی مظهر صفات حق شود.

 

 حال انسان باید همچون فرهاد باشد، تیشه ای هم که می زد به یاد شیرین می زد.

 

اگر انسان، خودش علاقه ای به غیر خدا نداشته باشد، نفس و شیطان زورشان به او نمی رسد.

 

 اگر طالب زرق و برق دنیا هستی، آن را دیر یا زودبه دست می آوری، ولی چیزی در آن نیست. اما اگر بخواهی وجود حق تعالی ترا صدا کند و دستت را بگیرد مقداری معرفت پیدا کن و با او معامله کن.

 

اگر مواظب دلتان باشید و غیر خدارا در آن راه ندهید، آنچه را دیگران نمی بینند شما می بینید، و آنچه را دیگران نمی شنوند شما می شنوید.

 

 اگر کسی برای خدا کار کند، چشم دلش باز می شود.

 

 هر کس هر کاری می کند، باید آن ار خوب انجام دهد و محکم کارباشد، خیاط بایستی از کوکهای ریز و نخ محکم استفاده کند. پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله )فرموده است : “و لکن الله یحب عبدا اذاعملا احکمه”.

 

 پیش از آنکه منزل را عوض کنید، آرزوهای مرده ها را عملی کنید. آنان آرزو می کنند که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند و عملی مورد رضایت خداوند انجام دهند.

 

 دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود، ولی دو چیز کم دارد : عشق به خداوند متعال واخلاص.

 

 انسان هر مقدار که به دستورهای پروردگار خود عمل کند، به همان اندازه نزدیک به حق می شود و به تشکیلات سلطنت او در می آید.

 

 هر نفسی که می کشی امتحان است. در آن نفس ببین که نفست با رحمان شروع می شود یا با نیات شیطان شروع و مخلوط می شود. مواظب باش شیطان و نفس کلاهت را برندارند.

 

 غصه روزی را نخورید. من نصیحت می کنم که شما خدا را فراموش نکنید ؛ زیرا خداوند سهم هر کسی را نوشته است.

 

 قاشق برای غذا خوردن است و فنجان برای چای نوشیدن… انسان هم تنها برای آدم شدن خوب است.

 

 قیمت تو به اندازه خواست توست، اگر خدا را بخواهی، قیمت تو بی نهایت است و اگر دنیا را بخواهی، قیمت تو همان است که خواسته ای

 

 هی نگو دلم اینطور می خواهد، ببین خدا چه می خواهد.

 

 همه خودهای انسان از خودپرستی است.تا خداپرست نشوی به جایی نمی رسی.

 

 فرهاد هر کلنگی که می زد به یاد شیرین و به عشق او بود.هر کاری انجام می دهی تا پایان کار، باید همین حال را داشته باشی.همه فکر و ذکرت باید خدا باشد، نه خود…

 

 از کلمه (ما) بگذرید، آن جا که در کارها کلمه(من) و (ما) حکومت می کند، شرک است.

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 11:35 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

ترسي از فقر ندارند گدايان كريم

دست خالي نروند از در احسان كريم

حاجت خواسته را چند برابر داده است

طيب الله به اين لطف دو چندان كريم

كاظميني نشديم و دلمان هم پر بود

بار بستيم به سوي شاه خراسان كريم

بي نياز از همه ام تا كه رضا را دارم

به قسم هاي خداوند به قرآن كريم

طلب رزق نكرديم ز دربار كسي

نان هر سفره حرام است مگر نان كريم


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 11:27 :: توسط : عبدالحمید امینیان

در سالی که قحطی بیداد کرده بود و
مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند، عارفی از کوچه ای می گذشت.

غلامی را دید که بسیار شادمان و
خوشحال است. 

به او گفت: چه طور در چنین وضعی می
خندی و شادی می کنی؟

جواب داد که من غلام اربابی هستم که
چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد، پس چرا غمگین
باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟

 عارف گفت: از خودم شرم کردم که غلام
به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد،

و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست
و نگران روزی خود هستم…

 

 

خدای متعال می فرمايد :

« ای فرزند آدم : تکلیف های من بر عهده توست، رزق تو بر عهده من.» 

 « ای فرزند آدم: رزق فردا را مطالبه نکن ، همچنانکه من هم عمل فردا را از تو نخواسته ام.»

 

بیش نخواه - پیش نخواه

 

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393برچسب:, :: 11:24 :: توسط : عبدالحمید امینیان
درباره وبلاگ
سراسر وجود من زیارت است
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی-زیارت-غز






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 72
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 72
بازدید ماه : 207
بازدید کل : 38031
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1