زیارت
دور از حریمتان به غم ام مبتلا ولی ..... ساعات خوب زندگی ام در حرم گذشت

برای خودت دعا کن :

کــه آرام باشی وقتی طوفان می آید تو همچنان آرام باشی 

تا طوفان از آرامــش تــو آرام بگیرد

تــا صــبور باشی آنقدر صــبور تا بالاخره ابرهای سیاه آسمان 

کنار بروند وخـورشیـد دوباره بتابد

تــا خـورشیـد رابـهتر بشناسی بتوانی هم صحبتش باشی 

و صبح ها برایش نــان تــازه بگــیری

سر سفره خورشـید بنشینی و چای آسمـانـی بنوشـی...

تــا همه ی شب هایت مــاه داشته باشد چون در تاریکی 

محض راه رفتن خیـلی خطرناک است

مــاه چراغ کوچکی است که روشـن شـده تا جلـوی پایت را ببینی...

تــا همیشه جلوی پایت را ببینی آخر راهی که باید بروی 

خیلی طولانی است خــیلی چاله چوله

دارد دام های زیادی در آن پهن شده است و باریکه های خطرناکی داردــ...

تــا پاهایت خسته نشوند وبتوانی راه بیایی چون هــر جای راه بایستی


مــرده ای و مرگی که با

وجود نفس کشیدن به سراغ آدم بیاید خیلی دردناک است 

هیــچ وقــت خودت را به مردن نــــزن

برای خودت دعا کن که زنده بمانی باید همیشه با خـداوند 

در تماس باشی تا به تو بیداری دهد

بیداری هایی آمیخته باروشـنایـی صــدا نــور حـرکت توباید از 

خـداوند شادمانی طلب کنی همیشه

سهمت را بخواه و بیشتر از آنـچه که به شادمانی ارزانی مـی شود 

در دنیا شــادمـانـی بیافرین

تا دیگران هم سهمشان را بگیرند




ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, :: 12:5 :: توسط : عبدالحمید امینیان

مراحل
1. از زمان حال لذت ببرید. هر روز را طوری زندگی کنید انگار آخرین روز زندگیتان است. امروز هدیه‌ای به شماست. زندگی موقعیت‌ها و فرصت‌های زیادی را به شما هدیه می‌دهد اما زمانی می‌توانید از فرصت زندگی کردن خود بیشتری استفاده را ببرید که انتخاب‌های درستی داشته باشید. از هر لحظه زندگی لذت ببرید. هر روز می‌تواند شروعی تازه با انتخاب‌هایی پیش رویتان باشد، پس منتظر چه هستید؟

2. ماجراجو باشید. کمی به اکتشاف بپردازید و از چالش‌های تازه استقبال کنید. همراه با عزیزانتان به دیدن مکان‌های جدید بروید. راه‌هایی را انتخاب کنید که دیگران انتخاب نمی‌کنند. خودتان را اسیر عادت‌های همیشگی نکنید. زندگی با ماجراجویی بسیار هیجان‌انگیزتر خواهد بود.

3. دفترچه خاطرات داشته باشید. موفقیت‌ها و شادی‌های زندگیتان را ثبت کنید. وقت بگذارید و نوشته‌های قبلیتان را بخوانید. این می‌تواند منبع الهام خوبی برای خودتان و دیگران باشد.

4. همه را دوست بدارید. 
- خودتان را دوست داشته باشید. به زیبایی بیرونی و درونی خودتان دقت کنید تا بتوانید همان را در دیگران ببینید. پذیرش از درون می‌آید. به چیزهایی از خودتان که دوست ندارید فکر نکنید. درعوض، چیزهایی را در خودتان پیدا کنید که دوست دارید.

- دیگران را دوست داشته باشید. کسانیکه با شما خوب رفتار می‌کنند را دوست بدارید. بدون اینکه انتظار دوست داشته شدن و محبت دیدن داشته باشید، دوست بدارید و محبت کنید. در برخورد با دیگران خودخواه نباشید.

5. همه آدمها را بپذیرید. مهربان و مودب باشید. از همراهی دیگران لذت ببرید. خوبی‌های آنها را ببینید نه تفاوت‌هایی که با شما دارند. دیگران را قضاوت نکنید و طوری با همه رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند.

6. هدف زندگی را دریابید. چیزی را پیدا کنید که به زندگیتان معنا و مفهوم دهد. وقتی چیزی پیدا کردید که برایش زندگی کنید، مطمئناً بهتر زندگی خواهید کرد. اگر روابطتان هدف اصلی زندگیتان نباشد، شغلتان یا هر چیز دیگری می‌تواند باشد. معنای زندگی شما چیزی است که خودتان تعیین می‌کنید. برای خودتان هدف تعیین کنید و برای رسیدن به آن تلاش کنید.

7. کمک کنید. بی‌دریغ به دیگران خدمت کنید. از همسایه‌تان شروع کنید. به افراد نیازمند کمک کنید. کمک کردن نه تنها باعث می‌شود انسان بهتری باشید، بلکه به رشد دیگران نیز کمک می‌کند.

8.  واقع بین باشید. اهدافی متناسب با توانایی‌ها و استعدادهایتان تعیین کنید. هر تلاش را یک دستاورد درنظر بگیرید. 

9. به دنبال تعادل باشید. روز و شب، جلو و عقب، خوب و بد را در هر چیزی بشناسید.

10. مثبت باشید. بر افکار و اتفاقات خوب تمرکز کنید. خیلی به خودتان سخت نگیرید. اذیت کردن و آزار رساندن به خودتان هیچ فایده‌ای ندارد. مثبت‌ باشید. مثبت فکر کنید، مثبت حرف بزنید و مثبت عمل کنید. همیشه نیمه پُر لیوان را ببینید. 

11. کنترل خود را حفظ کنید. مسئول رفتارها و اعمال خودتان باشید. با خود صادق باشید. در هر موقعیتی یک رمز شخصی داشته باشید. به دنبال زمینه‌های مشترک باشید.

12. به قلب و روحتان گوش دهید. به ندای درونیتان گوش دهید اما برای تصمیم‌گیری آزاد باشید. از غریزه‌تان استفاده کنید. اجازه ندهید دیگران به شما بگویند چه بکنید.

13. ذهنتان را پاک کنید. دعا و راز و نیاز با خدا، تمرینات یوگا، مدیتیشن و تای‌چی روحتان را جوان و شاداب کرده و باعث می‌شود بهتر تمرکز کنید.

14. سبکبار باشید. خواسته‌ها، تمایلات و دارایی‌ها نباید مالک شما باشند. خودتان را از تکانه‌ها آزاد کنید. تصمیم بگیرید فقط به نیازهای ساده و روزمره خود فکر کنید.

15. بخندید. خنده بهترین دارو است. خندیدن در بدن اندورفین آزاد می‌کند و طول عمر شما را افزایش می‌دهد. شادی درونی واقعاً زیبا و لذت‌بخش است.

16. انعطاف‌پذیر باشید. به تغییر بعنوان چیزی مثبت در زندگی نگاه کنید. گاهی اوقات باید با جریانی که پیش از شماست پیش روید.

17. چند هدف روزانه لیست کنید. یک دوست جدید پیدا کنید، برای شنا یا پیاده‌روی بروید. برای لذت بردن از هر روزتان برنامه داشته باشید.

18. چیزهای کوچک را تحسین کنید. وقتی برای پیاده‌روی در محل همیشگی می‌روید، سعی کنید این بار با دفعات قبل متفاوت بوده و چیزهایی جدید کشف کنید. وانمود کنید که کشوری دیگر هستید و بار اول است که به آنجا آمده‌اید. با خانواده‌تان بیرون بروید و خوش بگذرانید. برای درک زیبایی‌های اطرافتان وقت بگذارید.

19. خودتان و دیگران را ببخشید. انرژی منفی که بخاطر شکست‌های قبلی احاطه‌تان کرده و شما را عقب نگه داشته را آزاد کنید. به استقبال هر چیزی بروید که زندگی برایتان پیش می‌آورد.

20. با خودتان و دیگران، مخصوصاً با خودتان، صادق باشید. اگر با خودتان صادق نباشید، استرسی پنهانی در شما ایجاد می‌شود که همه شادی و انرژی‌تان را می‌گیرد. پذیرفتن خود خیلی مهم است. صادق بودن زندگی‌تان را ساده‌تر می‌کند و باعث می‌شود آنهایی که بخاطر دیدگاه‌هایتان دوستتان ندارند از شما دور شوند. صداقت داشتن با دیگران اعتماد می‌سازد و با خودتان اعتمادبه‌نفس.

21. در انتظار فردا باشید. هر روز خاص است. هیچ روزی شبیه روز قبل نیست و هر روزی به نوبه خود زیباست. اگر همه چیز بر وفق مرادتان پیش نمی‌رود، به خاطر داشته باشید که همیشه فردایی وجود دارد. ممکن است فردا زندگیتان بهتر شود.

22. مرگ را بپذیرید. فکر کردن به مرگ باعث می‌شود قدر زندگیتان را بدانید. برای درک زیبایی زندگی و دنیا وقت بگذارید. با مرگ نجنگید یا از آن ترس نداشته باشید.

23. محیط‌ اطرافتان را تحسین کنید. هر از گاهی وقت بگذارید و به پیاده‌روی بروید. تصور کنید از سیاره‌ای دیگر آمده‌اید. به همه چیز با دیدی تازه نگاه کنید، حتی به رنگ آبی آسمان و نور خورشید. به گیاهان، درختان، برگ‌ها و گل‌ها و تکان خوردن آنها با وزش باد دقت کنید؛ به جریان آب و شکل گرفتن آن وقتی درون ظرفی ریخته می‌شود. به موجودات مختلف، حشرات، حیوانات، پرندگان و انسان‌ها نگاه کنید. این کار خاطرات مرده را از ذهنتان پاک می‌کند و روزمرگی را از زندگیتان بیرون می‌کند.

24. افکار منفی‌تان را پاک کنید. برای پاک کردن ریشه افکار منفی (عصبانیت، ترس، تردید، تنفر و ...) وارد عمل شوید. هر فکر منفی را با یک فکر مثبت جایگزین کنید. ممکن است در آن لحظه خیلی حس خوبی نداشته باشید اما وقتی به چیزهای خوب فکر کنید مطمئناً حالتان بهتر خواهد شد. به همه نعمت‌هایی که در زندگی به شما داده شده فکر کنید زیرا بااینکه ممکن است گاهی همه چیز به هم بریزد و اوضاع چندان مطلوب نباشد، اما آینده سرشار از امید است. لبخند بزنید و احساسات و افکار منفی را درون خود نگه ندارید.

25. پایه‌ای محکم برای اعتقاداتتان بسازید. اما، متواضع باشید و به عقاید دیگران احترام بگذارید. از هر چیزی که به آن اعتقاد دارید دفاع کنید و اجازه ندهید دیگران باورهایتان را سرکوب کنند. می‌توانید در عین حفظ باورها و ارزش‌های خود اما از ایده‌های دیگران نیز استقبال کنید. درگیر جزئیات نشوید. وقتی تعارضات بزرگ برایتان پیش می‌آید سعی کنید راه‌هایی خلاقانه برای زندگی با آنها پیدا کنید—کدام مهمتر است، اینکه یکی از عزیزانتان با شما مخالف است یا اینکه دوستش دارید؟

26. لیست پیش از مرگ تهیه کنید. لیستی از همه کارهایی که دوست دارید قبل از مردن انجام دهید تهیه کنید، مثل یاد گرفتن یک مهارت سخت، پیشرفت کردن در یک کار یا ورزش، بانجی‌جامپینگ، ... هر بار که کاری از لیستتان را انجام می‌دهید، جلوی آن تیک بزنید. این روند پیشرفتتان را نشان می‌دهد.

27. دوستیابی کنید. دوستانی واقعی پیدا کنید؛ دوستانی که در حضور آنها بتوانید خودتان باشید. با آنها به جاهای بیشتری بروید تا بتوانید در لذت‌هایتان با آنها شریک شوید. 

28. تقدیر و قدرشناسی‌تان را ابراز کنید. هر روز چیزهایی که قدردانشان هستید را تشخیص دهید. بگذارید خانواده، دوستان و عزیزانتان ببینند تا چه اندازه برای داشتن آنها قدردان هستید. 

29. الهام‌بخش خود باشید. کاری انجام دهید که الهام بخشتان باشد: پیدا کردن یک الگوی تازه برای زندگیتان یا خواندن کلامی عبرت‌آموز از بزرگی. 

30. خود را درگیر گذشته نکنید. نگران اشتباهاتی که در گذشته مرتکب شدید نباشید، سعی کنید از آنها درس بگیرید. هر اشتباه درسی با خود دارد. نگران گذشته نباشید زیرا گذشته است. نگران آینده هم نباشید چون هنوز نیامده است. در امروز زندگی کنید.

31. هیچ چیز را نادیده نگیرید. از همه چیز و همه کس در اطرافتان تقدیر کنید—خانواده، دوستان، خانه، حیوانات، محیط و دنیا. یک روز که بیدار شوید می‌بینید که یکی از آنها را از دست داده‌اید. به همین دلیل باید وقتی آنها را دارید قدرشان را بدانید.

32. همه چیز را پیش‌رو داشته باشید. به خاطر داشته باشید که بااینکه ممکن است در حال حاضر همه چیز سخت به نظر برسد اما بدون شک یک نفر هست که اتفاقات و موقعیتی بسیار بدتر از شما دارد.

33. اجازه ندهید دارایی‌ها بر زندگیتان فرمانروایی کنند. اجازه ندهید وسایل الکترونیکی جدید، لباس‌ها و ماشینتان کنترل زندگی شما را به دست گیرند. دارایی‌های مادی فقط وسیله‌ای برای کمک به بهبودی زندگی شما هستند. خودتان ارجح هستید.

34. آرزوهایتان را دنبال کنید. لیستی از همه چیزهایی که روزی دوست داشتید داشته باشید یا انجام دهید تهیه کنید. با نشستن و نوشتن هیچ آرزویی برآورده نخواهد شد. باید بلند شوید و دست به تلاش بزنید. سخت کار کنید و سعی کنید آرزوهایتان را به واقعیت تبدیل کنید. اگر واقعاً چیزی را بخواهید، راهی برای دست یافتن به آن پیدا خواهید کرد.

35. دلسرد نشوید. شکست را نپذیرید، حتی اگر به نظر برسد تنها گزینه موجود باشد. به موانعی که دیگران برای اینکه به آنچه که هستند تبدیل شوند پشت سر گذاشته‌اند نگاه کنید. آن را وارد زندگی خود کرده و از آنها درس بگیرید. 

36. خودتان باشید. شجاعت لازم برای اینکه خودتان باشید را داشته باشید. خجالت نکشید! شما همانی هستید که هستید. حتی اگر اجتماع دوستتان نداشته باشید، همین هستید، پس چیزی که دیگران فکر می‌کنند را فراموش کنید و زندیگتان را بکنید. کاری را بکنید که دوست دارید چون زندگی شما همان است که خودتان می‌سازید. زندگی شما متعلق به خود شماست. هیچکس دیگر نمی‌خواهد زندگی شما را زندگی کند، پس همه چیز به خودتان بستگی دارد.

37. هر روز یک روز تازه است! از گذشته درس بگیرید، برای آینده هدف تعیین کنید اما درحال زندگی کنید.
برای آنها که تصمیمات مهم می‌گیرند، زندگی می‌تواند کاملاً متفاوت باشد. معنا و مفهوم زندگی شما همان چیزی است که خودتان هر روز با اعمال و افکارتان می‌سازید. زندگی از انتخاب‌های شما تشکیل می‌شود و تصمیم‌گیری اهمیت زیادی دارد زیرا هر انتخاب شما هم عواقب و هم فوایدی به دنبال دارد؛ سعی کنید همیشه قبل از هر تصمیم این دو را در نظر بگیرید.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 8 فروردين 1393برچسب:, :: 11:32 :: توسط : عبدالحمید امینیان

ازاوضاع و احوال شاکی نباش. اوضاع و احوال همیشه خوب است. این تو هستی کهجایی در درون خود مسئله‌ای می‌سازی و خود را به دردسر می‌اندازی. این نکته را به خاطر بسپار "آنچه باید اتفاق بیفتد، می‌افتد" پس بگذار بیفتد و بدانآنچه اتفاق می‌افتد همه خیر است. درست است که گاهی ناگوار است، اما آنها نیزخیرند. گاهی دچار مصیبت می‌شویم اما در مصیبت هم خیری نهفته است.

"دامنه خیر،چیزی را بیرون نمی‌گذارد،بلکه همه چیز را در بر میگیرد."

مسیحا برزگر


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 18:55 :: توسط : عبدالحمید امینیان

راه من راه کمترین مقاومت است
هرروش یک استراتژی ساده و درضمن قدرتمند است که شما را به سوی یک زندگی آرامترسوق می دهد.
وقتی سخت گیری بی جهت راکنار می گذارید زندگیتان کامل نمی شود،امّا ازشدت مقاومت شما دربرابر زندگی کاسته می گردد.همانطور که درفلسفۀ «ذن» می خوانیم وقتی می آموزید که به جای مقاومت با نیرو،رها کنید و دست بکشید،زندگی شما درشرایط راحتتری قرار می گیرد.
--------
کمال طلب نباشید
تاکنون به یک «کمال طلب» برنخورده ام که ازآرامش درونی برخوردار باشد..درحالیکه همیشه روش بهتری برای انجام دادن کارها وجود دارد،بدین معنا نیست که ازآنچه وجود دارد لذت نبریم .به خودیادآور شوید زندگی به این شکلی که هست اشکالی ندارد.
-----
اشتباه است اگرفکرکنید آرامها موفق نمی شوند.
فکر می کنیم اگربخواهیم به آرامش بیشتری برسیم و دوستدار و مهرانگیز باشیم،ازرسیدن به هدفهامیان باز می مانیم،تنبل و بیحال می شویم.درواقع عکس آن درست است . اندیشه هراس انگیز انرژی فراوانی از ما می گیرد و خلاقیت انگیزه را از زندگی ما دور می کند
-----
به نتایج اندیشه ی خود توجه کنید .
اندیشه های منفی به سرعت وبهمن وار بزرگ می شوند و ازکنترل شما خارج می گردند.آنچه درذهنتان می گذرد آگاه شوید.باید قبل ازاینکه قطار افکارتان به راه افتد جلوی آن را بگیرید.کارتان را روی کاغذی بنویسد.
----
برمهرومحبت خود بیفزائید.
چیزی بهتر ازاین نیست که نسبت به دیگران مهربانتر شویم.محبت کردن چیزی است که می توانید آنرا با تمرین بدست آورید.یک تبسم بکر و زیبا کافیست.یک سلام کردن به کسی که درخیابان راه می رود کافیست.
----
ازخودیادگاریهای خوب برجای بگذارید.
متأسفانه به کسانی برمی خوریم که به قدری به عزیزانشان بی توجهی می کنند که آنها از خیر داشتن رابطه می گذرند..توجه داشته باشید که وقتی روزمرگ فرا می رسد کارهای ناتمامی هست که باید تمام شود.
---
سخن دیگران را قطع نکنید و جمله هایشان را تمام ننمائید.
اصولاً به جای دو نفر فکر کردن و حرف زدن کار راحتی نمی تواند باشد . دیگران برای اینکه سریعتر حرفشان را تمام کنند . باید عجله به خرج دهند و درنتیجه ناراحت و نگران می شوند.دیگران از شما می رنجند
-----
افتخار را به دیگران بدهید.
اغلب به صورت غیر علنی میگوییم به من نگاه کن.من متفاوت ازدیگران هستم.حکایت من جالبتر از حکایت توست. موفقیتهای من ازموفقیتهای شما مهمتر است.
شکستن این عادت دشواراست . امّا نه تنها لذت بخش است بلکه تولید آرامشی می کند که بتوانید نیازتان را به جلب توجه کنار بگذارید
جالب توجه اینجاست که وقتی نمی خواهید جلال و جبروت خود را به رخ دیگران بکشید، توجه دیگران به شما بیشتر جلب می شود و شما به آرامشی که به آن احتیاج دارید می رسید.
----
بیاموزید که درلحظه ی اکنون زندگی کنید.
بدون توجه به اینکه دیروز یا سال قبل چه اتفاقی افتاد و یا فردا چه اتفاقی ممکن است بیفتد یا نیفتد،لحظه ی اکنون جایی است که همیشه درآن قرار دارید.اغلب درمقام مجاب کردن خود هستیم که روزی بهتر از امروز خواهیم داشت . متأسفانه این روحیه همچنان ادامه دار می شود و این روز هرگز فرا نمی رسد."وقتی درگیر نقشه های دیگر هستیم فرزندانمان درحال رشد هستند.
آنهایی که دوستشان داریم ازما دور می شوند یا می میرند.بدنهایمان ازفرم مطلوب خارج می شوند و رؤیاهایمان نابود می گردند،جان کلام آنکه زندگی راازدست می دهیم.درواقع تضمینی وجود ندارد که برای ما فردایی در کارباشد . لحظه ی اکنون تنها زمانی است که دراختیار داریم .
-----
بگذارید اغلب حق به جانب دیگران باشد.
یکی از مهمترین سؤالاتی که می توانید از خود بپرسید این است:"آیا می خواهم حق با من باشد یا آیا می خواهم شاد باشم؟"
دفاع از مواضع خود انرژی زیادی می برد و اغلب میان ما وسایر اشخاص مهمّ درزندگی ما فاصله می اندازد
بعضیها احساس می کنند وظیفۀ آنها این است که به دیگران ثابت کنند نقطه نظرهای آنها اشتباه است.
واقعیت این است که همه ی ما ازاینکه کسی مارااصلاح کند تنفرداریم.قرارگرفتن درآرامش این است که به دیگران اجازه بدهیم حرفشان را بزنند و احساس کنند که درست می گویند
----
شکیباترشوید
هرچه صبوتر باشید شرایط موجود رابهتر تحمل می کنید و زندگی بدون صبر و شکیبایی به شدت ملال آور است.شکیبایی به زندگی شما بُعد قبولی و پذیرفتن می دهد و برای صلح درون ضرورت دارد.اگرخوب نگاه کنید همیشه معصومیت را دردیگران می بینید . همیشه، حتی درشرایط ناراحت کننده.وقتی این کار را می کنید صبور و شکیبا می شوید و به طرزی غریب ازلحظاتی که شما را ناراحت کرد لذت می برید.
---
تمرین شکیبایی
شکیبایی کیفیتی از وجود است که می توان با تمرین برمیزان آن افزود.زندگی خود به کلاس درسی تبدیل می شود که برنامه درسی آن صبر و شکیبایی است .
درشرایط شکیبایی تمرکز بیشتری پیدا می کنم.به این نتیجه می رسم که با مسئله مرگ و زندگی روبه رونیستم.بدون شکیبایی،حوادث سادۀ زندگی،اضطارگونه می شوند ورنجش ودلخوری به همراه می آورند وفشار خون رابالا می برد
----
درمحبت کردن پیشقدم شوید.
باید بدانید که حق به جانب بودن تقریباً هرگز به اهمیت خوشبخت بودن نیست .راه خوشبخت بودن سخت نگرفتن است.
وقتی می گذارید تا دیگران حق به جانب باشند،ازشدت رفتارتدافعی آنها می کاهید و می گذارید تا نسبت به شما احساس بهتری پیدا کنند.حتی ممکن است این اشخاص متقابلاً به شما محبّت کنند ،امّا اگربه دلیلی این کار را نکنند بازهم مهم نیست.
-----
ازخودبپرسید :"آیا یکسال دیگر هم این مسئله مهم است ؟"
----
بپذیرید که دنیا منصفانه نیست.
زندگی هرگز منصفانه نیست . خبرخوبی نیست،امّا دردرست بودنش تردید نکنید.متوجه نیستیم که شاید هرگز قرار نبوده که زندگی منصفانه باشد.این حقیقت که دنیا منصفانه نیست هرگز بدین معنا نیست که نباید برای بهتر شدن زندگیمان تلاش کنیم
----
کاری نکردن را بپذیرید
اگرحداکثر یک ساعت بیکار باشی،احساس ملامت جایش را به احساس آرامش می دهد و بعد از کمی تمرین به آرامش می رسی.بسیاری از اضطرابها وتلاشهای درونی ما ازذهن بیش از اندازه فعال ما سرچشمه می گیرد
----
تحمّل استرس را کاهش دهید.
برای من عجیب است امّا همه کسانی که در دوره های آموزش استرس ثبت نام می کنند می خواهند به شکلی برتحمل استرس بیفزایند و بیشتر تحت فشار قرار بگیرند.
نیازی به این نیست که همه ی کارها را انجام دهید. وقتی ذهنتان درآرامش قراردارد و میزان استرس شما کاهش یافته است،رفتارتان مؤثرتر می شود و برلذتی که اززندگی می برید افزوده می شو
----
خود را در مراسم تدفینتان مشاهده کنید.
اگرخود را در مراسم تدفین خودتان در نظر بگیرید ، می توانید به گذشتۀ خود نگاه کنید و تغییرات مهمی به زندگی خود بدهید.اینگونه متوجه می شوید که چگونه کسی می خواهید بشوید،می فهمید چه اولویت هایی برایتان مهمتر هستند
----
به تکرار بگوئید :"زندگی یک اضطرار نیست"
ما به قدری هدفهایمان را جدی می گیریم که تفریح و لذت بردن از زندگی را فراموش می کنیم.چه خوب بود اگر به خود یادآور می شدیم که زندگی صرفاً یک اضطرار نیست .
-----
اهمّیت ندادن
درحالیکه سرگرم کارهای دیگر خود هستید مغزشما فرصتی پیدا می کند تا مسائلی را که به آن واگذار کرده ید حل و فصل کند.
منظور این نیست که مسامحه کنید و کارها را به عقب بیندازید.منظور این نیست که شعلۀ اندک زیر غذا راخاموش کنید،بلکه منظور این است که به غذا فرصت پخته شدن بدهید.
---
همه روزه ازکسی تشکر کنید.
این استراتژی ساده به روزی چند ثانیه بیشتر وقت احتیاج ندارد. اگرصبح بااحساسی ازتشکر ازخواب بیدار شوید ،جزآرامش به چیزی فکر نخواهید کرد.
-----
به غریبه ها لبخند بزنید،درچشمانشان نگاه کنید و به آنها سلام کنید.
میان نگرش ما دررابطه با غریبه ها و میزان خوشبختی ما رابطه ای وجود دارد. وقتی به این توجه کنید که ما مردم تا چه اندازه به هم شباهت داریم به معصومیتی که در همه ی ما هست پی می برید.
----
همه روزه ،لحظاتی را به تنهایی و درسکوت بگذارید.
خواه روزی ده دقیقه "مراقبه" باشد یا تمرین یوگا، یا گذراندن دقایقی درطبیعت یا قفل کردن در حمام و ده دقیقه ایستادن زیر دوش؛ تنها بودن با خویشتن اقدام مهمّی است که باید انجام دهی
----
شنونده ی بهتری شوید.
گوش دادن مؤثر چیزی بیش از دست کشیدن ازعادت قطع کردن صحبت دیگران است،چیزی بیش از تمام کردن جمله به جای آنهاست.گوش دادن مؤثر توجه کامل داشتن به افکارکسی است که صحبت می کند.می توان گفت که گوش ندادن ما نمادی از روش زندگی ماست.
----
جبهۀ خود را عاقلانه انتخاب کنید.
بعضیها برسرهرموضوعی رویارویی می کنند و برسرهرمطلبی می جنگند.درنتیجه زندگیشان به یک جنگ دائم تبدیل می شود.
روش بهتری برای زندگی کردن درآرامش این است که بدانید کدام جبهه ارزش جنگیدن دارد وکدام جبهه ندارد.اگرقصد گرفتن ندارید جبهه های خود را مدبرانه انتخاب کنید.
-----
مراقب روحیۀ خود باشید.
کسی که صبح اول وقت ازروحیۀ خوبی برخوردار است ممکن است همسرش راعاشقانه دوست بدارد،ازکاروازاتومبیلش لذت ببرد.به آینده خوشبین است و ازگذشتۀ خودراضی است.امّا همین شخص دربعد از ظهر همان روز اگرروحیه اش خراب شده باشد ممکن است احساس کند که ازشغلش متنفر است . ممکن است احساس کند که همسربسیار بدی دارد ،ممکن است احساس کند که اتومبیلش قراضه است واحتمالاً به این نتیجه برسد که درشغلش پیشرفتی نخواهد کرد.
----
نمی توانید همیشه همه را راضی کنید.
یکی از دروس اجتناب ناپذیر زندگی روبرو شدن با عدم تأیید دیگران است . مورد تأیید افراد خانواده،دوستان و دیگران واقع شدن به معنای بالاتر بودن و بالاتر قرار گرفتن ما نیست . واقعیت این است که هرکس به روش خود زندگی را ارزیابی می کند.
----
مهربانی را تمرین کنید.
منظور این است که بدون انتظار رفتار متقابل به دیگران محبت کنیم .مهم ترین امتیاز محبت کردن به دیگران این است که به زندگی شما نشاط بیشتری می بخشد.
----
به فراسوی رفتار نگاه کنید .
آیا هرگز ازخود یا از کسی شنیده اید که مثلاً : "اهمیت نده،نمی داند چه می کند "! اگر می دانیم کارمند اداره ی پست سرعت لازم را ندارد،فرض رابراین بگذاریم که او روز بدی را پشت سرگذاشته است . شاید روزگار خوبی ندارد.به فراسوی رفتاراشخاص توجه کردن،ساده تر از آن است که فکر می کنید.
----
معصومیت راببینید.
برای خیلیها یکی از دشوارترین جنبه های زندگی این است که نمی توانند از رفتار دیگران سردربیاورند.اشکال اینجاست که ما دیگران را بی گناه ارزیابی نمی کنیم بلکه آنها را مقصر و گناهکار می دانیم . اگربیش از اندازه به رفتار اشخاص توجه کنیم،به آنها اجازه می دهیم که به ما احساس بدی بدهند
----
فروتنی را تمرین کنید.
امّا هرچه کمتر خواهان تأیید وتصدیق دیگران باشید،بیشتر مورد تأیید آنها واقع می شوید . مردم شیفتۀکسانی هستند که ازاعتماد به نفس زیاد برخوردارند.اغلب مردم دوستدارکسی هستند که نیازی به خودستایی نداشته باشند.مردم کسانی را دوست دارند که مکنونات دل خود رابادیگران درمیان بگذارند.این بار وقتی احساس کردید به خودستایی نیاز دارید،دربرابر وسوسۀ آن مقاومت کنید.
-----
وقتی مطمئن نیستید نوبت کیست که کسیۀ زباله را بیرون ببرد،خودتان این کاررابکنید.
وقتی خوب فکر می کنم می فهمم چه راحت کارهایی را که انجام می دهم درخاطره نگه می دارم،امّا کارها و مسئولیت های زنم رادرحافظه ام حفظ نمی کنم.به راستی که عجیب است . اگر بخواهید حساب همۀ کارهایی را که می کنید نگهدارید،کارتان به دشواری می کشد
----
ازعیب یابی اجتناب کنید.
همانطور که با نزدیک شدن زمستان همه سعی می کنند درزها و شکافهای ساختمانشان را برای جلوگیری ازنفوذ آب باران وبرف بگیرند،بعضیها پیوسته دراین فکر هستند که ببینند کجای زندگیشان عیب و ایرادی پیدا کرده تا آنرا برطرف سازند. این کار را نکنید
----
به واقعیت ها توجه کنید
مردم سرزمینهای مختلف با هم تفاوتهای اصولی دارند . اصل واقعیت های متفاوت می گوید که مردم با هم تفاوتهای اصولی دارند . امّا نه تنها مردم و اقوام مختلف با هم تفاوتهای اصولی دارند،بلکه درمجموعۀ یک قوم و مردم یک کشور نیزاشخاص زندگی را به شیوه های متفاوتی می بینند
----
به محدودیتها وکمبودهای خود بها دهید
خیلیها مرتب ازناتوانی خودحرف می زنند.هزاران جملۀ منفی وعلیه خوددیگر.ذهن ما ابزار قدرتمندی است.وقتی نتیجه می گیریم که مطلبی درست است،وقتی به این نتیجه می رسیم که چیزی دورازدسترس ماقرار دارد،عبورازاین مانع روانی برایمان دشوار می شود.
----
به خاطرداشته باشید که درهرکارمشیّت الهی درکاراست.
وقتی زندگی ماانباشته ازمیل وآرزوی دیدن تقدّس درهمه چیز باشد،اتفاق غریبی می افتد.احساسی ازآرامش پدیدار می شود.به چیزهایی بر می خوریم که قبلاً ازدیدن آنها عاجز بودیم . وقتی به خاطر داشته باشیم که در هر چیزی تقدّس خداوند دیده می شود،مسائل تغییر می کنند.ب
----
انتقاد نکنید
وقتی درمقام داوری و انتقاد ازکسی حرف می زنیم درواقع نیاز خود رابه انتقاد کردن رامطرح می سازیم.هیچ فایده ی مثبتی درآن متصّور نیست.کارمثبتی صورت نمی گیرد.
-----------
به خاطر تفریح هم که شده با انتقادی که از شما می شود موافقت کنید.
به عنوان یک اقدام مثبت با کسی که از شما انتقاد کرده موافقت کنید.نمی گویم حرمت و عزت نفستان را خدشه دار سازید و بی جهت انتقاد و جنبه های منفی آن را بپذیرید . امّا می گویم در بسیاری از موارد موافقت کردن با انتقاد از شدّت ناشی ازآن می کاهد و به شما فرصتی می دهد تا از نظرات دیگران با خبر شوید .
---------------
لیوان شما روزی می شکند.
این یکی از تعالیم بوداست که من آنرا بیست سال قبل آموختم.این عبارت درزمینه های مختلف یاور من بوده است.جان کلام دراین است که زندگی در حال تحول دایم است . همه چیز شروع وختمی دارد . بدن ما هم روزی زاده می شود و زمانی از بین می رود.اگرانتظار شکسته شدن داشته باشید،وقتی شکست درحیرت نمی شوید.
------
به هر کجا بروید همانجا هستید
اغلب اشخاص گمان می کنند که اگر جای دیگری باشند وضعشان بهتر می شود .شادتر و خوشبخت تر می شوند . امّا اینطور نیست."به هر جا بروی ذهنیت خودت را با خود می بری . این واقعیتی است که به هر جا بروی آنجا هستی
-------------
آرامش
اغلب ما استراحت را به زمانی موکول می کنیم که سبد کارهایمان خالی شده باشد . البته هرگز این اتفاق نمی افتد.سبدکارهای ما هرگز خالی نمی شود. بهتر این است که آرامش را کیفیتی درنظر بگیریم که هرزمان که بخواهیم به آن دسترسی داشته باشیم.آرامش چیزی نیست که بخواهیم آن را به زمان دیگری موکول کنیم .
-------
کارها رابه نوبت انجام دهید.
وقتی درآن واحدچندکاررابا هم انجام می دهید،غیرممکن است که بتوانید در لحظۀ حضور داشته باشی.بنابراین نه تنها نمی توانید ازلحظۀ استفاده کنید،بلکه سودمندی خود را نیز تا حدود زیاد از دست می دهید.تنها به یک کار توجه کنید . درکاری که می کنید حضورداشته باشید.وقتی در کاری متمرکز می شوید،به آن کارعلاقه مند می شوید ودیگر آنکه کارائیتان به مقدار زیاد افزایش پیدا می کند.
------
تمرین قرارگرفتن در" چشم توفان"
منظوراین است که بتوانید درغوغای فعالیتها آرامش خود را حفظ کنید .می توانید نفس کشیدن راتمرین کنید.می توانید گوش دادن را تمرین کنید.می توانید به دیگران اجازه بدهید که حق به جانب باقی بمانند وازآن لذت ببرند.مسئله اینجاست که درصورتی می توانید این کار رابکنید که ذهنتان رابرای رسیدن به این مهم آماده سازید.باادامۀتمرین خیلی زودزندگی کردن درچشم توفان را می آموزید.
------

به جای آنچه می خواهید به آنچه دارید فکرکنید.
واقعیت این است که هرچه دایرۀ خواسته هایتان رابیشتر کنید ناراضی تر باقی می مانید.کسی که می گوید: "وقتی به خواسته ام برسم ناراحتی ام برطرف می شود." درست وقتی به خواسته اش رسید،خواسته دیگری پیدا می کند.
-----
اندیشه های منفی رابا تمرین کناربگذارید .
اندیشۀ منفی به هر صورت وجود دارد . امّا مهم است است که با این اندیشۀ منفی چه می کنید.می توانید افکارتان را تحلیل کنید ویا افکار منفی را نادیده بگیرید.جدی نگرفتن اندیشه های منفی بسیار آرامش بخش تر است . اندیشه ای که از ذهن شماست نمی تواند ،بدون رضایت شما ، شما را ناراحت کند.
-----
هرجاهستید شاد باشید.
متأسفانه بسیاری از ما شادی خود را به بعد موکول می کنیم . نه اینکه کار را از روی عمد انجام دهیم بلکه به جای آن به خود وعده و وعید می دهیم که روزی خوشبخت خواهیم شد
-----
به خاطر داشته باشید،هرچه را تمرین کنید همان می شوید.
تمرین تکراری از اصولی ترین قوانین و روشهای معنوی و راه های "مراقبه" واندیشه است.به عبارت دیگر،هرچه را بیشتر تمرین کنید همان می شوید،اگرعادت کنید که دربرخورد با ناملایمات زندگی دچارافکارمنفی شوید،زندگیتان بازتابی ازاین تکرار خواهد بود . ناراحت می شوید زیرا به مفهومی ناراحت بودن را تمرین کرده اید. به همین شکل می توانید کیفیات محبت،صبروشکیبایی،مهربانی ، تواضع وآرامش را تمرین کنید.
متأسفانه بسیاری ازمردم بیش ازآنکه به ذهن و به معنویات خود برسند،اوقاتشان راصرف شستن اتومبیل یا تماشای برنامه های تلوزیون می کنند. اگر به این مهم توجه داشته باشید که آنچه را تمرین کنید همان می شوید،چقدر بهتر خواهد بود اگرجنبه های مثبت را تمرین کنید.
-----
به ذهن خود آرامش بدهید.
پاسگال می گفت:"مشکل انسانها این است که نمی توانند دراتاقی تنها به سکوت بنشینند." فکرنمی کنم تا این حد با صحبت پاسکال موافق باشم امّا معتقدم که ذهن ساکت اساس آرامش درون است و آرامش درون به آرامش بیرون تبدیل می شود .
"مراقبه" انواع و اقسام مختلف دارد امّا اصولاً مراقبه به مفهوم خالی کردن ذهن است . معمولاً مراقبه دریک محیط ساکت انجام می شود . چشمانتان را می بندید و توجهتان را به نفسهایتان معطوف می کنید . دم و بازدم. وقتی افکار به ذهنتان هجوم می آورند بی تفاوت به آنها کار خودتان را می کنید و توجهتان را به دم و بازدم خود معطوف می سازید.
-----
یوگا را تمرین کنید.
با آنکه یوگا ماهیتی جسمانی دارد مزایای آن،هم جسمانی و هم احساسی است . درزمینۀ جسمانی یوگا عضلات را تقویت می کند.به ستون مهره ها و استخوانها قدرت می بخشد و به بدن انعطاف می دهد.درزمینۀ احساسی یوگا وسیله ای درخدمت کاستن ازاسترس است . ارتباط ذهن و جسم را متعادل می سازد و به شما احساسی از راحتی و آرامش می دهد .
-----
خدمت بی چشمداشت بکنید.
وقتی برای کسی کاری می کنید و متقابلاً انتظار ندارید که او برایتان کاری انجام دهد،احساس خوبی پیدا می کنید.درست همانطور که با ورزش کردن "اندورفین" را در مغزتان سرازیر می کنید و احساس خوبی پیدا می کنید اقدام محبت آمیز شما به شما احساس بسیار خوبی می دهد .
-----
ازندانستن ناراحت نشوید.
واقعیت این است که نمی دانیم چه اتفاقی خواهد افتاد . امّا فکرمی کنیم که ازآینده با خبریم.اغلب اوقات به خاطر هیچ و پوچ سروصدا می کنیم وازکاه کوه می سازیم.درذهنمان سناریو می نویسیم و به اتفاقات وحشتناکی که در پیش داریم فکرمی کنیم .امّا دراغلب موارد دراشتباه هستیم.
-----
کلیت وجود خود را تصدیق کنید.
اگراحساس می کنید که کمی حسود هستید،کمی حرص می زنید یا عصبانی هستید،به جای اینکه افکارتان را در خود دفن کنید می توانید با روحیۀ باز با آنها روبه رو شوید.به خود می گوئید:"ممکن است من کامل نباشم امّا به این شکل که هستم هم اشکالی ندارم."
------
به کمکهای کوچک بها دهید.
مانمی توانیم دنیا راتغییراما برای اینکه دنیای بهتری بسازیم نیازی به این نداریم که دنیا راتغییر بدهیم.اقدامات محبت آمیز کنیم،کارهایی هست که همین حالاهم می توانیم انجام دهیم.
به خاطر داشته باشید صدسال دیگر مردمان دیگری زندگی می کنند.
درزندگی وتاریخ بشر یکصدسال،آنقدرها بلند نیست.امّا یک نکته هست که نباید فراموش کرد.یکصدسالدیگرهمۀ ماازاین سیارۀ خاکی خارج شده ایم.
-----
گیاهی برویانید.
یکی از هدفهای زندگی معنوی و یکی از لازمه های آرامش درون این است که بی چشمداشت محبت بورزید.تمرین کنید که عزیزانتان رابدون چشم داشت دوست بدارید . آنها را به همین شکلی که هستند دوست بدارید.گیاه شما می تواند آموزگار حیرت انگیزی باشد که به شما قدرت عشق را آموزش دهد.
-----
موفقیّت معنی دار را از نو تعریف کنید.
گاه،تحت تأثیر موفقیتهایی که به دست می آوریم راهمان را گم می کنیم . عمری را به جمع آوری موفقیتها،مورد تحسین واقع شدن،شناخته شدن و مورد تأیید وتصدیق قرارگرفتن سپری می کنیم به طوریکه معنای موفقیت معنی دار از ذهنمان خارج می شود.
اگررسیدن به آرامش و مورد مهر و محبت قرار گرفتن یکی از هدفهای اصلی شما باشد دراین صورت چرا موفقیت خود را در مفاهیمی از قبیل مهربانی و خوشبختی جستجو نکنید ؟به اعتقاد من بهترین موفقیتها منشاء درونی دارند.
-----
مجبور نیسیتید دریافت کنندۀ ناملایمات باشید.
کسی شما را ناراحت می کند و شما احساس می کنید که باید این ناراحتی را به جان بخرید و واکنش نشان دهید . اگربه خود گوشزد کنید که مجبور به تحمل ناملایمات دیگران نیستید،ازشدت استرس درزندگی خود می کاهید.وقتی دوستان زنگ می زند،توپ پرتاب شدۀ او را نگیرید.به عبارت دیگر،مجبور نیستید شریک ناملایمات او شوید . به این ترتیب چه بسا او شخص دیگری رابرای طرح مشکلاتش پیدا کند.
-----
ازقدرت فکرتان غافل نشوید .
واقعیت این است که تا کسی جلو نفستان را نگیرید متوجه نمی شوید که دارید تنفس می کنید . اندیشه هم مقوله ای از همین قبیل است . ازآنجا که پیوسته درحال اندیشیدن هستید فراموش می کنید که می اندیشید.اندیشیدن امری نامرئی است .امّا برخلاف نفس کشیدن،اگرفراموش کنید که فکر می کنید می تواند زیانهای جدی به زندگیتان وارد کند . می تواند شما را ناخشنود، خشمگین و استرس زده کند.
-----
بیشتر لزوماً بهتر نیست .
امّا تمایل به بیشتر و باز هم بیشتر داشتن،تمایلی سیری ناپذیر است . تا زمانی که فکر می کنید بیشتر داشتن بهتر است هرگز سیر نمی شوید.به محض اینکه به چیزی یا به جایی می رسیم اغلب ما بلافاصله سراغ بعدی را می گیریم.این گونه حق ناشناس می شویم وقدر آنچیزهایی را که داریم نمی دانیم.
-----
ازخودبپرسید"کدام مهم است ؟"
وقتی صبح از خواب بیدار می شوم لحظاتی را صرف این پرسش می کنم .کارهای مهم و مهمتر را به خودم یادآور می شوم.وقتی لحظاتی راصرف تعیین اولویتها می کنم،بیشتر در "لحظه" قرار می گیرم، ازشدت شتابم کاسته می شود.
-----
به کارهای خودتان برسید.
سابقاً ازروی عادت بی آنکه کسی ازمن خواسته باشد درگیر مسائل دیگران می شدم . نه تنها تلاشهایم بی نتیجه می ماند،بلکه کسی ازکارم تشکر هم نمی کرد . و حتّی در مواقعی سبب رنجش دیگران می شدم . امّا اززمانی که تصمیم گرفتم سرم به کارهای خودم مشغول باشد زندگیم بسیار مرتب تر شد .
حالا وقتی دراموری که به من مربوط نیست دخالت نمی کنم،فرصتی پیدا کرده ام که به کارهایی که به واقع مربوط به من است و کارهایی که دیگران از من می خواهند برایشان انجام دهم رسیدگی کنم.
-----
فرصتی راصرف درون خود کنید .
همه روزه فرصتی را به خود اختصاص دهید . می توانید همه روزه صبحها کمی زودتر از خواب بیدار شوید،فرصتی را صرف خواندن،مطالعه،دعا و نیایش،تعمق،مراقبه،یوگا،ورزش و یا هر کاری که صلاح می دانید بکنید


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 18:4 :: توسط : عبدالحمید امینیان


ما هرگز بی حصاری را تجربه نکرده ایم . و از بی حصاری ترس داریم

در حالی که درمان همه دردهایمان در رهایی و بی حصاریست

تواضع واقعی یعنی نداشتن کبر .کبر یعنی منیت . هر وقت ذهن از از من ها خالی شد متواضع شده

دایما و به شکلهای مختلف به ما گفته اند باید چیزی باشی . و ارزشهای اعتباری را هم به عنوان چیز نشانمان داده اند

و دو عامل ترس از محیط و احساس نیاز به چیزی شدن مدام یکدیگر را تقویت میکنند

گرگ سالهاست که رفته ولی ما هنوز پشت دیواریم . جامعه توهم حضور گرگ و ضرورت دیوار را به ما تحمیل کرده و هنوز هم خودش آنرا حفظ میکند

توجه کن که اندیشه هایت مال خودت نیست . در سکوت و در بی اندیشگی تو با اصل خودت و زندگی رابطه میگیری

داشتن ها به معنای بودن ها نیست . همه ثروت دنیا هم برای تو باشد معنایش این نیست که تو دارای کیفیت روانی تشخص هستی . حتی کثرت فکر هم دلیل شکوفایی آن نیست

ذهن عادت غلطی دارد . آن عادت غلط این است که از قضایای زندگی چیزی به اسم من میسازد . این من غلط عین جهل است و ما از آن انتطار خرد داریم

برای بیدار شدن از این خواب دو راه وجود دارد اول آگاهی دوم تکنیکهای عملی

وقتی من دارم از خودم تعریف میکنم در واقع حس کوچکی درونی ام مرا وادار کرده سعی کنم خودم را بزرگ جلوه بدهم

و اگر واقعا احساس بزرگی میکردم تلاش نمیکردم بزرگ بودنم را ثابت کنم

در واقع ما داریم از موجودی بیگانه درون خودمان دفاع میکنیم و اگر یک لحظه دست از دفاع برداریم کار آن عجوزه تمام است

یکی از تکنیکها این است که کارهایت را توجیه نکنی . دلیلی ندارد عمر خود را صرف توجیه شرارتهایی کنیم که با اصالت ما نسبتی ندارد

اگر اتفاقی بیفتد که تمام انسانها بمیرند و فقط یک نفر باقی بماند بلافاصله هویت فکری اش از بین میرود . چون انسانی دورش نیست که خودش را با او مقایسه کند

و اگر همینطوری که همه انسانها هم زنده هستند ما به پوچی مقایسه پی ببریم و آن را متوقف کنیم کار عجوزه تمام است . مقایسه از ابزار اصلی منیت و هویت فکری است

ما از کودکی به چیزهایی علاقه مند شده ایم که به ما وعده یک شخصیت مجلل را میدهد . و این خط نفس است . این مانع شادمانی و رهایی است .

زندگی انسانها بر اساس نمایش شکل گرفته و در اینچنین شرایطی فقط چیزهایی که ابزار وانمود باشند مورد تحسین اند .

برای همین اینقدر نگران شکل صحبت کردنمان هستیم . ولی نگران گوش کردنمان نیستیم .

رفتارهایمان واقعی نیستند . گوش کردن و صحبت کردن و لباس پوشیدن و .... همه نمایشی اند .

و انسان به خاطر نمایشی زندگی کردن صمیمیتش را با هستی از دست داده و برون ریشه برون گرا شده است

حتی خودشناسی انسان هم نمایشی و برای تظاهر شده

گوش کردن مهمتر از صحبت کردن است . صحبت کردن ابزار نفس است

ذهن ما بیش از اینکه در عالم واقعیت سیر کند در اوهام سیر میکند

فکد باید ضعیف شود و حس ها باید قویتر شوند

ما از فکر برای خود پناهگاه میسازیم

ما دلمان میخواهد دیگران گنده بودن ما را تایید کنند و در خور یک انسان بزرگ با ما رفتار کنند

ولی دیگران این کار را که نمی کنند هیچ دایما به شکلهای مختلف سعی میکنند حالیمان کنند که مهم نیستیم

بنابر این ما از دیگران متنفر میشویم

و بدتر اینکه از خودمان هم ناراحتیم که چرا نمیتوانیم در خور توقعاتمان از خودمان رفتار کنیم

یکی از عوامل حفظ هویت فکری نفرت است

یکی از راههای ارضای این نفرت بزک کردن شخصیت خودمان و کوبیدن آن بر سر دیگران است

و از راههای دیگر ارضای این حس استثمار و فریب و تحقیر دیگران است

در حالی که اصالت انسان قابل تعبیر نیست و در رده ارزشها نمیگنجد و آن را نمیتوان ابزار رقابت و نمایش قرار داد

میل به فریب آنقدر قوی است که من حاضرم عمری را در ترس و استرس بگذرانم و به تو بقبولانم که من شجاعم

انسانها مدام میدوند و له له میزنند تا به جایی برسند

و همه چیز را با سر هم بندی و بنداز در رویی میگذرانند

رابطه انسان با تمام ابعاد زندگی سطحی و موقتی و کم عمق است

زندگی نمیکند بلکه دنیای درونی خود را با تک عملهایی تکرار میکند

قیاس یک عمل شیطانی است . پایه انانیت و نفسانیت است

بخشش یک کیفیت فطری است و نبخشیدن هم کیفیتی دیگر است و این دو متضاد هم نیستند بلکه تعابیرشان در تضادند

شیطان به خاطر انانیت و قیاسش رانده شد و ما در این خصوصیت با شیطان شریکیم و این خلاف مسلمانیست

حالات فطری را ما نیستیم بلکه هر لحظه در حال هست شدن آنهاییم

چنان در اشتغال به تهبه آلاف و اولوف و رخت شخصیت غرقیم که نمیفهمیم کی به هفتاد سالگی میرسیم

اگر یکی به انسان بگوید "باعرضه" آیا با تفسیر و تعبیر او ما واقعا صفتی به نام با عرضگی را بدست میآوریم ؟

به هوش باش که فریب نخوردن سخت ترین کار است چون میل و ماده فریب پذیری در خود ما هست

به هر نسبتی که مکتبها حرف حساب بیشتری داشته باشند دنگ و فنگ و ادا اصولشان کمتر است

و هر قدر مکتبها دنگ و فنگی تر باشند مشتریشان بیشتر است

ما واقعا نمی خواهیم دست به ترکیب هویت ذهنی خود بزنیم بنابراین سعی میکنیم هم هویت ذهنی را حفظ کنیم و هم مشغول بازی خودشناسی شویم و به آن دلخوش باشیم

یکی از تمرین های سست شدن عنان گسیختگی فکر این است که سعی کنیم در برخورد با قضایای زندگی بلادرنگ واکنش نشان ندهیم

و سعی کنیم واکنشی نشان دهیم که کلیشه ای نباشد . عادتی نباشد

واکنش اگر خارج از قالب مانوس ذهن باشد کمک میکند تا بر ذهن مسلط تر شویم

عادت شکنی از لم های مهم است

وقتی در رابطه با کسی قرار میگیری خواه به تو احترام کرد یا اهانت در نظر بگیر که رفتار او از اصلتش بر نمیخیزد . بلکه از وجود بدلی اش صادر شده است

و توجه کن که آن چیزی که چشمت می بیند با شخصیتی که از طرف مقابل ادراک میکنی متفاوت است

هر عملی که از کسی سر بزند که نشان دهنده ضعف من و قدرت او باشد . من را حساس میکند . ما به طور عجیبی در مقابل انسانها احساس ضعف میکنیم

اگر به نوارهای هویت ها و منم منم ها توجه نکنی رفته رفته خاموش میشوند

حساسیت نشان نده تا این بازی شخصیت خاموش شود

شاید بتوان گفت مهمترین عامل حفظ هویت فردی دیوارهای نامریی قضاوت هستند که مانع جدی در مقابل رهایی هستند

تو به یک سری فعالیت هایی دست میزنی . دانشگاه میروی یا با کسی درگیری داری یا میخواهی به مقامی برسی . اما همه اینها حکم لعابی دارد بر روی یک ناتوانی اساسی

رفته رفته از ارزشهای اجتماعی کوههایی پیش روی انسان میگذارند که نه تنها روشن و واضح نیست بلکه متضاد و موهوم هم هستند

و این کوهها ماهیتی دارند که انگار پشت هر کوه کوه بزرگتری است هنگامی که به اولی برسی دومی مطرح میشود و پایانی هم ندارد و دلیل آن مقایسه است

و انسان دچار زندگی القایی و تحمیلی میشود و رغبت به زندگی را از دست میدهد

صدها فکر به شکل صدها ارباب بر ذهن تو حکومت میکنند

اگر پدر تو ابن سینا بود و هر روز پدرت را میدیدی که با دوستانش درباره مطالب عمیق هستی گفتگو میکند دیگر درباره خاله ام کم محلی کرد و فلانیها مبل دارند و ما نداریم فکر نمیکردی

و چون جز همین زندگیهای سطحی چیزی ندیده ایم و نشناخته ایم درگیر همین زندگی میشویم

ما به حقیرانه زیستن و تصور حقیر بودن خو کرده ایم برای همین است که احساس میکنیم نمیتوانیم مانند مولوی به رهایی برسیم

لازم نیست این تصور حقیر بودن را وانهیم . همین که نسازیم اش کارش تمام شده است

علت اینکه تو نمیتوانی از احساس نا توانی خلاص شوی این است که در یک کلاف ذهنی درهم برهم و متضاد گیر افتاده ای

بحث برسر توانستن یا نتوانستن نیست . آگاهی است که به کار رهایی میآید

یک عمر کارهای ما نمایشی بوده و حالا رهایی و انجام یک کار واقعی برایمان سخت می نمایاند

اصولا نفس زندگی در نمایش به انسان احساس نا توانی میدهد

روابط انسانها بر اساس خشونت و رنج بنا شده . انگار انسان دوست دارد هر جریانی را به شکل مسئله در آورد

میراثی که از جامعه گرفته ای را داری به فرزندانت میدهی . پس جامعه را دشمن ندان . همدرد خودت بدان

من ده قدم که کوه را بالا بروم خسته میشوم و تو بیست قدم و دیگری صد قدم . هیچکدام ما ناتوان نیستیم . توان ما با هم فرق دارد . وقتی مقایسه آغاز میشود ناتوانی و توانایی و حقارت و ... هم مطرح میشود

بدن نمیتواند بیش از ده قدم برود و برداشت ناتوان بودن هم از خود ندارد . مقایسه این احساس رات بر او تحمیل میکند

تا وقتی انسان یاد نگیرد که خود را بپذیرد هر کجا که برود احساس نقص و نامرادی میکند . به علت مقایسه

بزرگترین مانع ما در راه رهایی تصاویری است که از ناتوان و ناقابل بودن خود داریم

ناتواتی حاصل جهل است

وقتی کارت را از موضع ناتوانی شروع نکنی و قصدت هم بازی و خود منشغولیت نباشد به راحتی میتوانی تمام انرژی ات را یکجا در یک امر صرف کنی

انسان دایم با خودش صحبت میکند چون بنیاد هویت فکری بر الفاظ است

حتی توصیف زیبایی هم حایل بین درک زیبایی و من اصیلم میشود

همه این حرفها برای این است که داروی رهایی را بنوشی . وقتی نوشیدی دیگر حرفی باقی نمیماند . رابطه ات با حقیقت بی واسطه میشود . خودت مستقیما خواهی دید

مهمترین مسئله موجود ما رهایی از نفس است

خود شناسی ما هم مثل بقیه کارهایمان موکولی شده . کارها را موکول میکنیم به آینده . حتی خوشبختی و رهایی را هم موکول میکنیم

یک وضعیت مناسب برای مراقبه تاریکی است

من خودم را با دیگری مقایسه میکنم و بعد احساس حقارت میکنم و بعد برای جبران حقارتم دنبال مدرک و شغل فلان و توسعه و ... می افتم

وچون نمیخواهم به احساس حقارتم اعتراف کنم اسامی و دلایل دیگری برای کارهایم و تلاشهایم جور میکنم

و در این میان حرکتهای کور دیگری هم اتفاق می افتد که دلایلش برای خودم هم مشخص نیست

یعنی کارهایم از روی آگاهی نیست و تلاش میکنم دلایل اصلی و واقعی کارهایم نامشخص بماند و حتی خودم را هم گول میزنم

جامعه ما را از زندگی ترسانده و در عین حال میگوید ترس چیز بدی است و باید پنهانش کنی

حرکتی که تو امروز میکنی به زنجیری وصل است که دنباله اش به سی سال قبل باز میگردد

سعی کن هر احساس و حالت و واکنشی را که داری به صراحت لمس کنی تا از کانون اصلی مسئله دور نمانی

هویت فکری یعنی ترس حقارت حساسیت . یعنی رنج و حسادت و بدبختی

من وقتی یک ماشین خوب میبینم ناخودآگاه میگویم چرا اینها ماشین فلان داشته باشند ولی من نداشته باشم . خانه خوب می بینم همینطور . مقایسه در ما کیفیتی اتوماتیک پیدا کرده

ای آدمیزاد تو که اسباب رفاه برایت فراهم است . دیگر چه کار داری فلانیها یک ویلا دارند یا صدتا . تو زندگی خودت را بکن

مقایسه وجود انسان را خالی از کیفیت و ماهیت روحی میکند و آن را عاطل و باطل میکند

آیا این فاجعه نیست که انسان خودش را تبدیل به دستگاه کپی کند و همین هم کل آرامش زندگی اش را بگیرد

فراغت یعنی فلا خوف علیهم ولا هم یحزنون . نه غم گذشته و نه ترس آینده

وقتی نیت ظاهری ات با نیت باطنی ات متفاوت باشد کاری که میکنی نه به درد آن نیت میخورد نه این نیت

یعنی به یخچال نیاز داری ولی میروی اجاق گاز میخری و میخواهی ازش کار یخچال را هم بکشی

معنایش این است که در زندگی هیچ کاری را برای همان کار انجام نمیدهیم

و انسان در تمام زندگی اش حتی یک حرکت واقعی انجام نمیدهد و خودش هم دقیقا انگیزه واقعی رفتارهایش را نمی داند

زندگی ما اینجوری شده که صبح از خانه بیرون میآییم و می بینیم مردم دارند به یک طرف میدوند و ما هم دنبالشان میدویم بدون اینکه بدانیم به کجا میدوند و چرا

من اگر به ده ملیون احتیاج داشته باشم تا نیازهایم را بر طرف کنم بعد از آن هر چقدر جمع کنم حکم سنگ ریزه بی ارزش را دارد . اما مقایسه گرفتگی نمیگذارد این را بفهمم

پولی که به درد من نخورد حکم همان مقام اعتباری و غیرمفید یا همان دانش نمایشی تو را دارد

به خودت میگویی انسان غیر خوشبخت . با چه معیار و ضابطه ای این نتیجه را گرفته ای . از کجا میدانی حال یک انسان عادی نباید همینجوری باشد . با چه معیاری این صفت را به خودت نسبت میدهی . اگر خودت را مقایسه نکنی

و تو اگر نخواهی چیزی بشوی ذهنت از غبار پاک خواهد شد

کار صحیح فقط این است که از خواب شخصیت بیدار شویم

و ذهن اگر پاک شد از همه آلودگیها پاک میشود و نمیشود فقط یک گوشه از استخر دهن را تمیز نگه داریم و بقیه اش آبی آلوده داشته باشد

در مقایسه کیفیتی نهفته است که منجر به خود بزرگ بینی میشود . خود عزیز بینی باعث بسیاری از غمهاست و مانع رهایی است

ما را دچار خود مرکزیت کرده اند . مرکزی که ربطی با اصالت من ندارد

چرا ما شخصیت خود را کسی میدانیم که در آینده خواهیم شد ؟ از کودکی ما را اینجور بار آورده اند

زرنگ بودن و متشخص بودن را بر روی قله ای گذاشته اند و گفته اند اینها حق تو است مال تو است برو به آن برس و بعد خودشان هم در جهت عکس حرزکت کرده اند و از زندگی ترسانده اند

یکی از موانع بزرگ برای رهایی خود بزرگ بینی است

علت اضطراب مشروط بودن شخصیت است . تو خود را درصورتی بزرگ میدانی که چیزی شده باشی

تو از فاصله میترسی . بین این کار تا آن کار را سعی میکنی پر کنی تا فاصله نباشد . خود را دائم مشغول میکنی تا فاصله نباشد . در حالی که فاصله خود ساخته ذهن است

آنچه در درون ما در معرض خطر قرار میگیرد و نتیجتا باعث عصبانی شدن ما میشود هویت فکری است

به نظر میرسد بیشترین سهم از هدف انسان را خشم و نفرت ورزیدن تشکیل داده است

به علت عادت به وضع موجود به ذهنمان هم خطور نمیکند که میشود زندگی و روابط و دنیایی با شکل دیگری داشت

بیشترین وقت زندگی ما به جای لذت بردن از این مهمانی با شکوه صرف نفرت ورزیدن و پیشی جستن در یک مسابقه پوچ میشود

اینها همه حاصل نفس است . حاصل شخصیت است

هدف ما بزک دوباره و بیشتر شخصیت است نه از دست دادن آن

ما میخواهیم به شکلی سلاح را تیزتر کنیم نه اینکه آن را بیندازیم

به هویت فکری خودت و دیگران ضربه بزن و کمترک انداز سگ را استخوان

بچه پولدارها با پول خود را تخدیر میکنند تا کمتر رنج عمیق خود را احساس کنند . اما بی پولتر ها بیشتر رنج را احساس میکنند . بنابر این احتمال رهاییشان هم بیشتر میشود

مقام و ثروت و شهرت و مدرک حکم تخدیر را دارند

کسانی که خود را تخدیر میکنند هنگامی که ابزار تخدیر ازشان گرفته شود آنچنان در مقابل این رنج پنهان شده احساس ضعف میکنند که خیلی هاشان دست به خود کشی میزنند یا هپروتی میشوند

یکی از فواید نماز و دعا کوتاه کردن موقتی دست ذهن است و تقویت صمیمیت باطنی

ذهن ما پر از خشم و نفرت است و طفل معصوم هدف خوبی است برای تخلیه آن

این ماشین نفرت و آزار خودی و غریبه نمیشناسد و دائما مشغول کار است

بیشترین آزار جامعه بر روی بچه ها از طریق مقایسه است

در عمل محال است عمله خوشبخت را بر مهندس بدبخت ترجیح دهی

ما خوشبختی را تجربه نکرده ایم بنابراین نمیتوانیم محتویات آنرا درک کنیم

ما در ازای ارزشهای ویترینی حاضریم همه چیز خود را قربانی کنیم

اولین قدم در راه تربیت بچه این است که او را درگیر مقایسه و مسابقه نکنیم

هر انسانی خود را دردانه خلقت میداند و ناراحت و خشمناک است که چرا ارزشهایی که همه سهم او بوده برای دیگری شده است

انسان هویت فکری هر رابطه ای را با دید گرفتن دنبال میکند . و این حاصل ارزش اجتماعی زرنگتر بودن است

چنین دیدی انسان را خشن و بی رحم میکند

من میخواهم از تو چیزی بگیرم و تو هم همینطور . هر دو هم این را میدانیم که تا چیزی ندهیم چیزی نمیگیریم . بنابراین رابطه ما سودا گرانه میشود

انسانی که خود مرکز بین است و دچار هویت فکری شده است دادن را ناحق و گرفتن را حق خود میداند .

برای همین وقتی مجبور میشود چیزی بدهد سعی میکند تا جایی که میتواند بدلی اش را بدهد .

برای همین است که اینهمه دروغ و تظاهر رواج دارد . جامعه پر از حرفهای زیبا است . ولی هیچکسی برای هیچکس دیگر باطنا احترام واقعی قائل نیست

دوستی من . احترام من . تواضع و تعارفاتم هیچکدام اصلی نیستند . بدلی اند

و همه ما المثنی یکدیگریم و قرارداد ضمنی با هم داریم که لفاف را از روی جنس هم کنار نزنیم و در تاریکی معامله کنیم

شناخت جامعه سخت نیست . مثل خود ما است . ولی به صلاحمان نیست اصل قضیه را به روی خودمان بیاوریم که همه با جنس بدل داریم داد و ستد میکنیم

و میل فریب مانع میشود که از این بازی دست برداریم

ذهن ما گیج است . فریب خورده است . بنابراین نمیتواند قضایای زندگی را به صورت یک کل ببیند . گسسته بین است

و همه جست و خیزها و دویدنها برای این است که جلب به به کنیم . برای تخدیر رنجها است

یک تکنیک آرامش این است که کلمات را در ذهنت کش بدهی . سرعت عبورشان را کند کنی

ساختمان ذهن به گونه ای است که میل به استثمار کردن دارد ولی اینکه همین ویژگی اش باعث استثمار شدنش میشود . استثمار مالی یا فکری یا هر چیز دیگر

فکر من تعبیر شغلی من را با تعبیر شغلی تو مقایسه میکند و بعد افسرده میشود

وقتی قیاس نباشد همه چیز یک واقعیت است نه یک رنج . حتی افسردگی هم در قیاس با شادی معنا مییابد و الا یک حالت است برای خودش و ارتباطی با انبساط خاطر ندارد

من نمیگویم تو امکان دیدن نداری . این حرف جبریون است . من میگویم دستمالی به چشم تو بسته است که نمیگذارد ببینی

و بزرگترین وظیفه تو در زندگی باز کردن همین دستمال است

یک تاکتیک ذهن برا مواجه نشدن با پوچی خودش این است که خودش را به یک سری چیزهایی میچسباند . مثل حزب و برند و تیم و ...

و تصور " این همانی " میکند یعنی خودش را با آن چیز یکی میکند و مقابل گروه مقابل موضع میگیرد

تعریف و تمجید یک راه زیرکانه برای پنهان کردن حسادت است

من به دروغ ماسک یک انسان خوشبخت و شاد را به چهره میزنم و تو باور میکنی و حسودی ات میشود

و چون طاقت خوشبختی من را نداری و شادی و خوشی را فقط حق خودت میدانی نسبت به من بی رحم و خشن میشوی . غافل از این که در پشت آن ماسک یک انسان بیچاره در حال دست و پا زدن است

وتو اگر درک کنی که من هم یکی مثل تو ام نه بهترم نه بدتر . آنوقت دید و رابطه ات عوض میشود

صفات هویت فکری از آن جدا نیست . اگر صفاتش را از آن بگیری خودش هم نیست میشود

صفات حقیر و بدبخت مربوط به شخصیت من است نه خود من . اگر از شخصیتم جدا شوم من رها هستم . نمیشود شخصیت را بخواهم ولی صفاتش را نخواهم . محال است کسی گرفتار شخصیت باشد و خود را حقیقتا شجاع و متین و ... بداند

اگر واقعا این حرفها را بفهمی دیگر به شجاع بودن و تشخص و مهم بودن و اینها فکر نمیکنی

اگر درک کنی که شدن چیزی جز بازی نیست آنوقت با انسانها بر سر رسیدن به سراب مسابقه نمیگذاشتی

اگر زنگار شخصیت کنار برود خود اصیلت نمایان میشود . آن نه از جنس ترس است نه شجاعت نه حقارت است و نه تشخص و نه هیچ چیز دیگر . چیزی است متفاوت با آنچه تا کنون در طریق شدن داشته ای

ما شخصیت پر مدال و افتخار میخواهیم تا سپری باشد برای مبارزه با انسانهای دیگر

اگر صادقانه با موضوع برخورد کنیم می بینیم که رقبای اصلی ما در این مسابقه همین دوستان و آشنایان خودمانند

ما بیشتر بپاهای زندگی خود را همین افرادی میدانیم که ما را میشناسند . این بپاها را حذف کن تا سبکبار شوی

دانستنی که مکاشفه ای نباشد و حصولی باشد موجب رهایی نمی شود

اصولا شکسته نفسی بیخودی از نفس صادر میشود و نفس عین کبر است

از دید مولوی جستجوی بیهوده رد است . هم سرآب و هم دونده به سوی آن درون خود توست . در ذهن خود توست

عرفان متعلق به کسی نیست . همیشه بوده . دیدن حقیقت بی پرده و بی واسطه یعنی عرفان

چطور میتوانی با ده ها نفر در حال مقایسه و مسابقه باشی ونترسی

من شادم و تو نیستی چون من در روز بارها به به و چه چه به سمت خودم جلب میکنم و تو به چنین چیزی دسترسی نداری . اما در واقع همانقدر که تو در گنداب خودت دست و پا میزنی من هم میزنم . و من بیشتر نگران از دست دادن این تاییدها هستم و تو نگران جلب آنها

اگرتوجه کنی می بینی هر کاری که در آن پای ارزش در میان نباشد برای ما بی اهمیت است

شادی در انسان باید جوری باشد که وابسته به هیچ مناسبتی نباشد

ما مخربیم دنبال بهانه میگردیم تا از طریق تخلیه نفرت کسب لذت کنیم

جنگ ما جنگ نفرت است و تلاش داریم شخصیت دیگران را شکست بدهیم و حتی تلاش برای حذف فیزیکی طرف مقابل نیست بلکه هدف خرد کردن شخصیت دیگری توسط شخصیت خودمان است

واقعیت پولی که من دارم و برای هفت پشتم هم کافی است چه ارزشی دارد جز اینکه جامعه به آن ارزش اعتباری داده است

و باید بفهمی این بازی چقدر پوچ است و تا به مسخرگی این بازی پی نبری و از آن خارج نشوی رها نخواهی شد و چشمت نور را نخواهد دید

هر زمان از خودت بپرس آیا کارهای الانت در خور این مهمانی با شکوه است یا نه

همه رفتارهای ما کپی برداری از اتوریته هاست . دیگر جایی برای اصالتمان نمیماند

اهمیت مسایل بیرونی ناشی از نیاز ما به آنهاست . ولی اگر خوب دقت کنی می بینی این نیاز ساخته ذهن است

مسایل بیرونی نمیتوانند چیزی را درمان کنند که در ذهن خودمان ساخته شده

همه بدبختیها در اثر تعبیرات است و تا تعبیر است همین داستان ادامه دارد

من چیزی نیستم و لازم هم نیست چیزی باشم جز اصالت خودم

اگر این را فهمیدیم از دویدن ها و تلاش برای شدنها دست می کشیم و ذهن یک ذهن ساده و صریح و نترس و عریان میشود

مولوی میگوید این برونی ها همه آفات توست و میگوید هیچ نی مر هیچ نی را ره زده است

وقتی حکومت اتوریته ها بر ذهن پایان یابد و ذهن آزاد و رها و بی غبار شود تازه می بیند که جامعه چه چیزها و چه کسان بی اعتباری را معتبر ساخته و اسیر اعتبار اجتماعی شان شده

انسان دیگر باورش نمیشود که خود بتواند بفهمد یا بدون کمک دیگری چیزی را درک کند

و چون به خود اعتماد ندارد باید آویزان مکتبی شود

هم مرشد و هم مرید هر دو طالب ارزش اند فقط ساختمان روانی یکی دنبال زیر دست بودن است و دیگری طالب بالا دست بودن

و هر کس سعی دارد تا خود را به گروه و دسته و باندی وصل کند تا کوچکی خود را نبیند و برای گنده کردن خودش باید آن باند یا مکتب را گنده جلوه بدهد

هر گوشه ای دکانی زده اند و ارباب ذهن شده اند مانند قدیمها که خانها ارباب جان و مال بودند

و البته سلطنت اینها در اثر میل به بردگی ماست

فکر شخصیت نمیگذارد ما با طبیعت رابطه داشته باشیم

حتی ما در زیر لعاب عرفان و خود شناسی هم به دنبال کسب زیرکی برای تسلط بیشتر بر دیگران هستیم

انسانی که در جستجوی خود شناسی هست با کسی که در جستجوی پول هست فرقی ندارد .

اصولا هر کاری که از نفس سر بزند فاقد هرگونه خیری است

حضرت رسول میفرمایند اگر نبود این فکرهای بیهوده که در سر شماست و این سخنان بیهوده که در دهان شماست شما هم میدیدید آنچه را من می بینم و میشنیدید آنچه را من میشنیدم

ما سوداگر بار آمده ایم و در هر رابطه ای به دنبال منافع هستیم

وقتی در جامعه چیزی اتوریته شد شاعر بهترین شعرش را و کارخانه بهترین سهامش را و هر کس بهترین چیزش را به او میدهد تا به او وصل باشد و این کار باز هم قدرت اتوریته او را بالا میبرد

با زندگی جوری رفتار میکنیم انگار میخواهیم زود تمام شود . عجله داریم . با زندگی صمیمی نیستیم . انگار از آن ترس داریم . ما فرار آلوده شده ایم

یکی از ارزشهایی که جامعه در ویترین گذاشته دوست داشتنی بودن است

تظاهر به دوست داشتن هم نوعی سوداگری است . دوستت دارم تا دوستم داشته باشی و این یک ارزش اجتماعی است

مشکل بعضی جوامع مذهبی این است که ارزشهای دینی را با ارزشهای اجتماعی قاطی کرده اند و زور ارزشهای اجتماعی میچربد برای همین رشوه میدهند و از آتش جهنم نمیترسند ولی از زرنگ نبودن میترسند

انسان هویت فکری همیشه به دنبال ارضای یک نیاز شخصیتی و دریافت یک ارزش است . همین که به آن ارزش نائل شد رهایش میکند چون دیگر با آن کاری ندارد

بچه نه قدرت تلافی دارد و نه قضاوت کننده است برای همین پدر و مادر بدترین رفتارها را با او میکنند

شرایط اجتماع جوری است که فرد به خاطر کارهایی که کرده و دارد میکند دایما احساس گناه باید بکند

اصولا وقتی خود ما تربیت نشده ایم و اسیر نفسیم چطور میخواهیم بچه را تربیت کنیم

مثلا تو به من میگویی احمق من ناراحت میشوم و بعد خود را آرام میکنم تا نگویند عصبی است . د رحالی که اگر در سلامت کامل نفسانی بودم اصلا از اول ناراحت نمیشدم

زور ارزشها بسیار زیاد است و اگثر کارهای انسان نشات گرفته از آن است

انسان در مقابل گرگ و مار فرار میکند و برایش عار هم نیست ولی در مقابل یک انسان دیگر فرار نمیکند چون از ترسو بودن میترسد

و اصولا انسان فقط به انسان توجه دارد و غیر انسان را طرف حساب خود نمی داند

تو وقتی گدای ارزش شدی برای رسیدن به آن تن به هر پستی هم میدهی

خود تخریبی بدون اینکه عمدی باشد نتیجه فاصله بین خود فعلی و خود ایده آلی است

آنچه به عنوان شخصیت خودت میشناسی چیزی نیست جز نظریات دیگران در مورد خودت

حالا تو میدانی که جایی برای رسیدن وجود ندارد و چیزی برای شدن نیست و آینده ای که برای خود خلق کرده بودی سراب بوده و باید رهایش کنی و احساس میکنی چیزی کم است

احساس میکنی وسیله ای برای پر کردن نیست . خب خلایی هم وجود ندارد . بار را خود ذهن خلق کرده و حالا برای آن دنبال تکیه گاه میگردد

رهایی انسان در گرو زوال خشم و کینه و نفرت است

یکی دیگر از موانع رهایی احساس غبن از بابت گذشته است

یاس عمیق منجر به رهایی میشود . یاس همان بن بست است . وقتی دیگر هیچ دست و پایی نزدی و تسلیم شدی آن تسلیم همان رهایی است

حیران شو . رب زد نی تحیرا . آدم حیران چون و چرا نمیکند فقط نگاه میکند .

من را از میانه بردار و به زندگی نگاه کن آنوقت یک موجود واحد بی نام و وصف می بینی


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 18:1 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

   تا زمانی که مقایسه و رقابت حاکم بر روابط انسانهاست، امید عشق و محبت اصیل یک امر محال است. تا وقتی رقابت وجود دارد، احساس حقارت و ترس هم وجود دارد و این دو مخل عشق و هرگونه احساس مطلوبند.
 
   اگر ارزشهای ما بر دیگران بچربد، نتیجهٔ آن احساس نوعی سرمستی، نخوت‌آلود و در عین حال توأم با هراس و دلهره خواهد بود. زیرا ارزشهائی که احساس سرمستی در ما ایجاد کرده‌اند هر آن ممکن است از ما گرفته شود!
 
 
برگرفته از کتاب "تفکر زائد"

 

 

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 17:50 :: توسط : عبدالحمید امینیان

  تا زمانی كه مقایسه حاكم بر نگرش ذهن است، احساس رضایت، شادمانی، كفایت و بسندگی یك امر محال است.
 
   وقتی مقایسه در كار است، به هر حال بنده همیشه از بعدی و به علتی خودم را نسبت به دیگری، بی‌هوش، بی‌كفایت و ناموفق خواهم دانست.
 
 
برگرفته از کتاب "آگاهی"

 

 

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 17:47 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

   در زمینهٔ امور روانی، بهبود تدریجی و اصلاح و پیشرفت بمرور زمان، بی‌معنا است. باید تحول و دگرگونی یکباره حادث بشود. یعنی پندارهائی که در ذهن لانه کرده و ما آنها را بنام "من" می‌شناسیم، یا باید یکباره از ذهن خارج شوند، یا بتدریج و مرور زمان و امروز و فردا کردن هم خارج نمی‌شوند.
 
   "فردا و سال دیگر کمی بهتر خواهم شد"، فریبی است که فکر در کار ما می‌کند برای اینکه حیات خود را از امروز به فردا و از فردا به هزاران فردای دیگر بکشاند و ما را از لزوم دگرگونی اساسی و وانهادن یکبارهٔ "من" غافل نگه دارد.
 
برگرفته از کتاب "تفکر زائد"

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 17:45 :: توسط : عبدالحمید امینیان

 

   ما را از کودکی در خط "بزرگی" کوک کرده‌اند و در مسیر "شخصیت" قرار داده‌اند و بحرکت واداشته‌اند. بنابراین ما اکنون جز به بزرگی به چیز دیگری نمی‌اندیشیم. و اگر بیندیشیم، می‌خواهیم آنرا نیز بخدمت بزرگی درآوریم. ما افسون‌شدهٔ جلال و بزرگی هستیم و بنابراین از مسائل اساسی زندگی بی‌خبریم.
 

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 17:42 :: توسط : عبدالحمید امینیان

خدایا این چه مصیبت و بدبختی وحشتناکی است كه بر انسان وارد شده است. این واقعاً یک بلای عظیم است، یک خسران فاحش است که انسان حالات اصیل و فطری خود را فراموش کند، با فطرت خود بیگانه شود و به جای آن یک شبه هستی دروغ و عاریت را حاکم بر خود و زندگی خود نماید.

   انسان چند سالی بیشتر هستی و حیات معنوي به معنای واقعی ندارد آنهم معنويتی که هنوز خام است و رشد نکرده است ـ طفل معصوم سفر زندگی را تازه شروع کرده و هنوز در ابتدای راه است که جامعه آن میراث شوم را یک شبه، مثل یک کابوس هولناک بر او تحميل می‌کند.

   و این میراث است که چشمه هستی فطری شاداب و پر طراوت او را می‌خشکاند و از او یک کویر خشک و یک برهوت می‌سازد که زمانی به طراوت و زيبايی بهشت بوده، کويری که پر از خار است با مقداری گل‎های کاغذی که فقط زرق و برق دارند، نه بو نه شادابی و نه طراوت.
 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 7 فروردين 1393برچسب:, :: 17:38 :: توسط : عبدالحمید امینیان
درباره وبلاگ
سراسر وجود من زیارت است
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زندگی-زیارت-غز






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 20
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 37548
تعداد مطالب : 71
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1